ازدوج اجباری پارت ۷
با چیزی که دیدم خشکم زد اون ا/ت بود
سریع ماشینو روشن کردم به سمته بار رفتم بعد چند دقیقه رسیدم
ا/ت: حوصلم سرفته بود چشم رو که چرخوندم اینجا جونگکوک وایستاده بود
کوک:تا ا/ت رودیدم رفتم دستشو گرفتم تو ماشین بهش گفتم دیگه لباس باز نپوشه
ا/ت: از بار که امدیم تو ماشین کوک گفت نباید لباس باز پپوشم
ا/ت: به تو چه میپوشم تو هم نمی تونی کاری کنی
کوک : رسیدیم پیاده شو
ا/ت: پیاده شودم مودم برم ولی کوک دستمو گرفت گفت
کوک : پس می پوشی آره
ا/ت:آره پوشم
کوک:خودم کاری میکنم نتونی بپوشی
ا/ت: بد از این حرف ........
این داستان ادامه دارد😁😁😁😁😁
سریع ماشینو روشن کردم به سمته بار رفتم بعد چند دقیقه رسیدم
ا/ت: حوصلم سرفته بود چشم رو که چرخوندم اینجا جونگکوک وایستاده بود
کوک:تا ا/ت رودیدم رفتم دستشو گرفتم تو ماشین بهش گفتم دیگه لباس باز نپوشه
ا/ت: از بار که امدیم تو ماشین کوک گفت نباید لباس باز پپوشم
ا/ت: به تو چه میپوشم تو هم نمی تونی کاری کنی
کوک : رسیدیم پیاده شو
ا/ت: پیاده شودم مودم برم ولی کوک دستمو گرفت گفت
کوک : پس می پوشی آره
ا/ت:آره پوشم
کوک:خودم کاری میکنم نتونی بپوشی
ا/ت: بد از این حرف ........
این داستان ادامه دارد😁😁😁😁😁
۲۷.۲k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.