چرخُ فلک p69
گفت:
_ حواست کجاست دختر؟...مثل اینکه خیلی غرق در زندگی زناشوییت شدی تاریخ از دستت در رفته...امروز آخر هفتس و تعطیله
غم عالم گرفتتم...از آخر هفته ها اصلا خوشم نمیومد
چون جونگ کوک و دوست و رفیقاش دور هم جمع میشدن میگفتن میخندیدن و سیگار میکشیدن و گاهی هم مشروب میخوردن
مشکلی با دوستاش نداشتم ولی خب این بساط بگو بخند و مشروب گاهی تا نیمه های شب ادامه پیدا میکرد
سر سری با کتی خداحافظی کردم و رفتم ناهار...۲ بشقاب پر خوردم و این مقدار برام تعجب آور بود ولی تازگیا به قدری غذا به نظرم خوش مزه میاد که نمیتونم دل بکنم
همینو کم دارم فقط چاق بشم
شب جونگ کوک اومد و با دوستاش طبقه پایین تو پذیرایی بودن
صداشون بلند بود و به طبقه بالا هم میرسید کمی رفتم تو فکر
ایزابل هم این وضع رو تحمل میکرد؟
ینی شوهرش هم دوستایی مثل دوستای جونگ کوک داشته؟...یادم اومد که بخاطر قاچاق اعدام شده..پس ینی دوستاش هم....
دلم براس سوخت ، حتما خیلی سختی کشیده الانم هم که سرطان سینه گرفته و چند روزی میشه بیمارستان بستری شده
...برای سرگرم کردن خودم فیلمی تو گوشیم دانلود کردم و مشغول نگاه کردنش شد
یک ربع به ۱ شب بود که فیلم همراه با گریه ی من تموم شد...اگه میدونستم اینقدر غم انگیز و دردآوره اصلا نگاهش نمیکردم
صورتم رو آب زد بیرون اومدنم از دستشویی با ورود جونگ کوک یکی شد
به محض ورودش بوی الکل تو اتاق پیچید
مست بود ولی نه اونقدر که حتی نتونه رو پاهاش وایسه اما مشخص بود نیمه هشیاره
_باز که هشیار رفتی مست برگشتی
فقط بهم زل زد و همونطور به دیوار تکیه داد
پوفی کردم بالشتم رو برداشتم خواستم برم بیرون که جلومو گرفت:
_کجا؟..اون پایین مرد ..پرد هستاااا
بالشتم رو زدم تو سینش:
_بهتر از اینجاس...صد دفعه بهت گفتم میری با دوستات مست و پاتیل برنگرد...از مردایی که رو خودشون کنترل ندارن خوشم نمیاد...الانم برو کنار میرم پیش ننه گلاب بخوابم بوی الکل حالمو بد میکنه
_ حواست کجاست دختر؟...مثل اینکه خیلی غرق در زندگی زناشوییت شدی تاریخ از دستت در رفته...امروز آخر هفتس و تعطیله
غم عالم گرفتتم...از آخر هفته ها اصلا خوشم نمیومد
چون جونگ کوک و دوست و رفیقاش دور هم جمع میشدن میگفتن میخندیدن و سیگار میکشیدن و گاهی هم مشروب میخوردن
مشکلی با دوستاش نداشتم ولی خب این بساط بگو بخند و مشروب گاهی تا نیمه های شب ادامه پیدا میکرد
سر سری با کتی خداحافظی کردم و رفتم ناهار...۲ بشقاب پر خوردم و این مقدار برام تعجب آور بود ولی تازگیا به قدری غذا به نظرم خوش مزه میاد که نمیتونم دل بکنم
همینو کم دارم فقط چاق بشم
شب جونگ کوک اومد و با دوستاش طبقه پایین تو پذیرایی بودن
صداشون بلند بود و به طبقه بالا هم میرسید کمی رفتم تو فکر
ایزابل هم این وضع رو تحمل میکرد؟
ینی شوهرش هم دوستایی مثل دوستای جونگ کوک داشته؟...یادم اومد که بخاطر قاچاق اعدام شده..پس ینی دوستاش هم....
دلم براس سوخت ، حتما خیلی سختی کشیده الانم هم که سرطان سینه گرفته و چند روزی میشه بیمارستان بستری شده
...برای سرگرم کردن خودم فیلمی تو گوشیم دانلود کردم و مشغول نگاه کردنش شد
یک ربع به ۱ شب بود که فیلم همراه با گریه ی من تموم شد...اگه میدونستم اینقدر غم انگیز و دردآوره اصلا نگاهش نمیکردم
صورتم رو آب زد بیرون اومدنم از دستشویی با ورود جونگ کوک یکی شد
به محض ورودش بوی الکل تو اتاق پیچید
مست بود ولی نه اونقدر که حتی نتونه رو پاهاش وایسه اما مشخص بود نیمه هشیاره
_باز که هشیار رفتی مست برگشتی
فقط بهم زل زد و همونطور به دیوار تکیه داد
پوفی کردم بالشتم رو برداشتم خواستم برم بیرون که جلومو گرفت:
_کجا؟..اون پایین مرد ..پرد هستاااا
بالشتم رو زدم تو سینش:
_بهتر از اینجاس...صد دفعه بهت گفتم میری با دوستات مست و پاتیل برنگرد...از مردایی که رو خودشون کنترل ندارن خوشم نمیاد...الانم برو کنار میرم پیش ننه گلاب بخوابم بوی الکل حالمو بد میکنه
۲۲.۰k
۰۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.