عشق شیرین PART 35

جینهو ـ به همین خیال باش بخاطر اینکه بابا تو رو به من سپرده بود برات غذا فرستادم

جین ـ من که میدونم ولی باشه

جینهوـ کاری نکن که از فردا دیگه برات غذا نفرستم

جین.ـ نه گه خوردم
راستی چرا نمی یای دیش من زندگی کنی

جینهو ـ چون هیچ نصبتی باتو ندارم

جین ـ چه جور تا یک هفته پیش زندگی می کردی حالا نصبتی با من نداری

جینهو ـ اون فرق می کرد اون موقع فکر می کردم برادرمی ولی الا معلوم شد تو روی من کراش داری

جین ـ حالا بلاخره که اخذش من دل تو رو می برم

جینهو ـ همین الا نشنم دلمو بردی (تو دلش گفت)

خوب من دیگه میرم

جین ـ کجا بیا بریم شهر بازی

جینهو. از قدت خجالت بکش

جین ـ چرا اخه مگه قدم چشه

جینهو ـ تو خجالت نمی کشی با این سن می خوای بزی شهر بازی

جین ـ نه اون شهر بازی ها منظورم اتاق فرار و بازی های ترسناکه

جینهو ـ نه ببخشید من کار دارم باید برم خونه

جین ـ خوب بزار من برسونمت

جینهو ـ نه ممنون خودم میرم

شرطا

هشتا لایک

بیستا کامنت