PART7
(ویو جیمین)
وقتی چشام رو باز کردم توی آزمایشگاه اون روانی بودم(منظور سوجین) فکر کنم هرچی سرم و دم و دستگاه داشت بهم وصل کرده بود میخواستم از جام بلند شم اما درد زخمم اجازه نداد
∆عجله نکن
+چی........چی به بهت.......میدن که این......کارا رو...... با ما میکنی؟
∆اومممم هیچی خودم به این کار علاقه دارم(پوز خند)
+تو.....واقعا...دیوونه ای
∆آره میدونم خب الان حالت خوبه فقط زخمت یکم عفونت کرده بود زیاد حرکت نکن و فقط دراز بکش
+آه اصلا درکت نمیکنم اول که شکمم و پاره میکنی بعد میگی دراز بکش و مراقب باش
∆اوم شاید به خاطر اینه که لازمت دارم
+هی غزیه جفت گیری و اینا چیه؟
∆دلیلی نمیبینم بهت توضیح بدم
+واقعا که رو مخی
(یک هفته بعد)
زخمم تغریبا خوب شده هنوزم نمیدونم چرا این کار و کرد روی تخت دراز کشیده بودم که در سلولم باز شد و چند تا محافظ اومدن داخل
یه کی از محافظ ها:بلند شو بیا بیرون
از جام بلند شدم و رفتم بیرون دستام و بستن و حرکت کردیم عجیبه این راه آزمایشگاه نیست یه مسیر جدید بود به یه در رسیدیم دستام و باز کردن و من و به داخل اون اتاق حل دادن با چیزی که دیدم حسابی تعجب کردم یه گوشه اتاق بورام نشسته بود و از درد به خودش میپیچید روبه روم هم سوجین ایستاده بود نمیدونم چرا اما دلشوره عجیبی گرفتم استرس وجودم و گرفته بود
∆خب من شما دوتا رو تنها میزارم به کارتون برسین(پوزخند) عا فقط قبلش
صورت شو نزدیک گوشم کرد و گفت : محض اطمینان
یه هو یه سرنگ وارد گردنم کرد نمیدونم چی بود اما یه کم بعد سرم گیج رفت و حرکاتم دست خودم نبود
보름달 늑대인간🌑
شرط ها
لایک:10
کامنت:10
فلاور:330
وقتی چشام رو باز کردم توی آزمایشگاه اون روانی بودم(منظور سوجین) فکر کنم هرچی سرم و دم و دستگاه داشت بهم وصل کرده بود میخواستم از جام بلند شم اما درد زخمم اجازه نداد
∆عجله نکن
+چی........چی به بهت.......میدن که این......کارا رو...... با ما میکنی؟
∆اومممم هیچی خودم به این کار علاقه دارم(پوز خند)
+تو.....واقعا...دیوونه ای
∆آره میدونم خب الان حالت خوبه فقط زخمت یکم عفونت کرده بود زیاد حرکت نکن و فقط دراز بکش
+آه اصلا درکت نمیکنم اول که شکمم و پاره میکنی بعد میگی دراز بکش و مراقب باش
∆اوم شاید به خاطر اینه که لازمت دارم
+هی غزیه جفت گیری و اینا چیه؟
∆دلیلی نمیبینم بهت توضیح بدم
+واقعا که رو مخی
(یک هفته بعد)
زخمم تغریبا خوب شده هنوزم نمیدونم چرا این کار و کرد روی تخت دراز کشیده بودم که در سلولم باز شد و چند تا محافظ اومدن داخل
یه کی از محافظ ها:بلند شو بیا بیرون
از جام بلند شدم و رفتم بیرون دستام و بستن و حرکت کردیم عجیبه این راه آزمایشگاه نیست یه مسیر جدید بود به یه در رسیدیم دستام و باز کردن و من و به داخل اون اتاق حل دادن با چیزی که دیدم حسابی تعجب کردم یه گوشه اتاق بورام نشسته بود و از درد به خودش میپیچید روبه روم هم سوجین ایستاده بود نمیدونم چرا اما دلشوره عجیبی گرفتم استرس وجودم و گرفته بود
∆خب من شما دوتا رو تنها میزارم به کارتون برسین(پوزخند) عا فقط قبلش
صورت شو نزدیک گوشم کرد و گفت : محض اطمینان
یه هو یه سرنگ وارد گردنم کرد نمیدونم چی بود اما یه کم بعد سرم گیج رفت و حرکاتم دست خودم نبود
보름달 늑대인간🌑
شرط ها
لایک:10
کامنت:10
فلاور:330
۵.۸k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.