دلم گرفته بود گفتم به تکپارتی غمگین بزام گریه کنیم
تکپارتی چانگبین 🖤
هفت سال از اون اتفاق شوم میگذره و اون روز به روز بدتر میشه 💔 اون حتی فرست دیدن بچه اش رو نداشت و بخاطر این خودش رو سرزنش میکرد و می گفت من مادر خوبی نبودم که خدا داره این بلا ها رو سرم میاره ، من همسر خوبی نبودم که عشقم ترکم کرده 💔 اون حتی نمی دونه فرد مورد علاقه اش یعنی شوهرش ، چانگبین ، زنده اس یا مرده 💔 شوهری که ترکش کرد ... ولی اون بازم دوستش داشت 💔 من هیونا هستم ، دوست ا.ت و سویونگ ، من و سویونگ از ا.ت مراقبت می کنیم .... البته نمیشه بهش گفت ا.ت ، اون الان یه مرده ی متحرکه 💔 یک روز سرد که هوای سئول زیر صفر درجه بود ، سویونگ بدو بدو اومد خونه و بهم گفت : بزن اخباررررررررررررر
منم با اینکه تعجب کرده بودم زدم اخبار . دیدم داره چانگبین رو نشون میده ! ا.ت نگاهش به تلویزیون افتاد و لبخندی به لبش افتاد ، توی دلم واقعا خوشحال شدم ، چون این اولین خنده ی ا.ت توی این هفت سال گذشته است 💔 ولی یهو چهره ی ا.ت ناراحت شد ، وقتی به تلوزیون دقت کردم ( نکته هیونا تو اشپزخونه است و دید زیاد خوبی نسبت به تلوزیون نداره ) دیدم چانگبین به همراه یک زنن ! و یک دختربچه اس ! سریع تلوزیون رو خاموش کردم ولی کار از کار گذشته بود ، ا.ت عین همیشه شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن ولی ایندفه در حدی بود که غش کرد ! بردیمش بیمارستان دکتر گفت : اون حالش خوبه ، ولی فعلا
سویونگ : منظورتون چیه اقای دکتر ؟
دکتر : ایشون چندروز بیشتر دووم نمیارن 😔
هیونا : یعنی چی ؟؟ چیکار باید بکنیم دکتر ؟؟؟؟
دکتر : باید زودتر همسر و بچه اش رو ببینه
سویونگ : اما دکتر بچه اش مرده
دکتر : نه ..... بچه اش نمرده . اون بچه با اقای سئو چانگبین رفت
هیونا : دکتر اون بچه دختر بود یا پسر ؟
دکتر : دختر
هیونا و سویونگ به هم نگاه کردن و هیونا سریع گوشیش رو در اورد و اون خبر رو که باهاش ا.ت غش کرد رو نشون دکتر داد و گفت : احیانا اون بچه این دختر نبود ؟
دکتر : چرا چرا همین دختربچه
سویونگ و هیونا همزمان : خیلی ممنون اقای دکتر
بعد من و سویونگ راه افتادیم سمت باشگاه تگی ، یعنی باشگاه چانگبین ( نکته : برای کسایی که نمی دونن بگم چانگبین یه باشگاه داره به اسم باشگاه تگی و اگه اسکیز کد ( برنامه ی استری کیدز ) رو دیده باشید متوجه میشید و اینجا چانگبین تو اخبار گفته بود که کلاس اختصاصی میزاره و خودش هم مربی اوناست ) وقتی رسیدیم همون بچه و همون زن داشتن بازی میکردن که تا ما وارد شدیم اون زن چشم غره ایی رفت . چانگبین اومد و به ما گفت : خوش اومدین ، برای چه ورزشی اومدین ؟
سویونگ : ما برای ورزش نیومدیم .
هیونا : باید حرف بزنیم اقای سئو ، تنها ( « تنها » رو با کنایه گفت و رو به زنه )
چانگبین : درمورد چی ؟
سویونگ : متوجه میشید
..........
بچه ها جا نمیشه
هفت سال از اون اتفاق شوم میگذره و اون روز به روز بدتر میشه 💔 اون حتی فرست دیدن بچه اش رو نداشت و بخاطر این خودش رو سرزنش میکرد و می گفت من مادر خوبی نبودم که خدا داره این بلا ها رو سرم میاره ، من همسر خوبی نبودم که عشقم ترکم کرده 💔 اون حتی نمی دونه فرد مورد علاقه اش یعنی شوهرش ، چانگبین ، زنده اس یا مرده 💔 شوهری که ترکش کرد ... ولی اون بازم دوستش داشت 💔 من هیونا هستم ، دوست ا.ت و سویونگ ، من و سویونگ از ا.ت مراقبت می کنیم .... البته نمیشه بهش گفت ا.ت ، اون الان یه مرده ی متحرکه 💔 یک روز سرد که هوای سئول زیر صفر درجه بود ، سویونگ بدو بدو اومد خونه و بهم گفت : بزن اخباررررررررررررر
منم با اینکه تعجب کرده بودم زدم اخبار . دیدم داره چانگبین رو نشون میده ! ا.ت نگاهش به تلویزیون افتاد و لبخندی به لبش افتاد ، توی دلم واقعا خوشحال شدم ، چون این اولین خنده ی ا.ت توی این هفت سال گذشته است 💔 ولی یهو چهره ی ا.ت ناراحت شد ، وقتی به تلوزیون دقت کردم ( نکته هیونا تو اشپزخونه است و دید زیاد خوبی نسبت به تلوزیون نداره ) دیدم چانگبین به همراه یک زنن ! و یک دختربچه اس ! سریع تلوزیون رو خاموش کردم ولی کار از کار گذشته بود ، ا.ت عین همیشه شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن ولی ایندفه در حدی بود که غش کرد ! بردیمش بیمارستان دکتر گفت : اون حالش خوبه ، ولی فعلا
سویونگ : منظورتون چیه اقای دکتر ؟
دکتر : ایشون چندروز بیشتر دووم نمیارن 😔
هیونا : یعنی چی ؟؟ چیکار باید بکنیم دکتر ؟؟؟؟
دکتر : باید زودتر همسر و بچه اش رو ببینه
سویونگ : اما دکتر بچه اش مرده
دکتر : نه ..... بچه اش نمرده . اون بچه با اقای سئو چانگبین رفت
هیونا : دکتر اون بچه دختر بود یا پسر ؟
دکتر : دختر
هیونا و سویونگ به هم نگاه کردن و هیونا سریع گوشیش رو در اورد و اون خبر رو که باهاش ا.ت غش کرد رو نشون دکتر داد و گفت : احیانا اون بچه این دختر نبود ؟
دکتر : چرا چرا همین دختربچه
سویونگ و هیونا همزمان : خیلی ممنون اقای دکتر
بعد من و سویونگ راه افتادیم سمت باشگاه تگی ، یعنی باشگاه چانگبین ( نکته : برای کسایی که نمی دونن بگم چانگبین یه باشگاه داره به اسم باشگاه تگی و اگه اسکیز کد ( برنامه ی استری کیدز ) رو دیده باشید متوجه میشید و اینجا چانگبین تو اخبار گفته بود که کلاس اختصاصی میزاره و خودش هم مربی اوناست ) وقتی رسیدیم همون بچه و همون زن داشتن بازی میکردن که تا ما وارد شدیم اون زن چشم غره ایی رفت . چانگبین اومد و به ما گفت : خوش اومدین ، برای چه ورزشی اومدین ؟
سویونگ : ما برای ورزش نیومدیم .
هیونا : باید حرف بزنیم اقای سئو ، تنها ( « تنها » رو با کنایه گفت و رو به زنه )
چانگبین : درمورد چی ؟
سویونگ : متوجه میشید
..........
بچه ها جا نمیشه
۶.۸k
۲۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.