.
عشق تکرار نشدنی
(پارت اول)
با موتورش داشت به خونه برمیگشت مردی رو دید که یک طناب رو به تیر برق وصل کرده و میخواد خود کشی کنه اون شخص کسی نبود جز دازای اوسامو
موتورش رو نگه داشت و به سمت اون مرد رفت دستش رو بلند کرد و محکم زد پشت سر دازای
ویو دازای:
داشتم خود کشی میکردم که یک هو یکی از پشت محکم زد تو سرم اون چویا بود
دازای:
چیکار میکنی کرم داری
چویا:کرم ریز که فعلا تویی
دازای:بدون سلام میای منو میزنی حداقل یک خبری یک چیزی مثل جن از پشت میای منو میزنی
ویو چویا:
داشت خیلی حرف میزد دستم رو آوردم بالا که با مشت بزنمش ولی دستم رو گرفت و منو کشید طرف خودش
دازای:دلت میاد منو بزنی؟
احساس کردم که صورتم داره داغ میشه سریع دستمو آرودم پایین و رفتم عقب
چویا:چرا که نه
وقتی به چشم های دازای نگاه کردم احساس کردم که دلم براش تنگ شده جوری بود که حاضر بودم همه چیزمو بدم تا دوباره باهم باشیم...
ادامه دارد
(پارت اول)
با موتورش داشت به خونه برمیگشت مردی رو دید که یک طناب رو به تیر برق وصل کرده و میخواد خود کشی کنه اون شخص کسی نبود جز دازای اوسامو
موتورش رو نگه داشت و به سمت اون مرد رفت دستش رو بلند کرد و محکم زد پشت سر دازای
ویو دازای:
داشتم خود کشی میکردم که یک هو یکی از پشت محکم زد تو سرم اون چویا بود
دازای:
چیکار میکنی کرم داری
چویا:کرم ریز که فعلا تویی
دازای:بدون سلام میای منو میزنی حداقل یک خبری یک چیزی مثل جن از پشت میای منو میزنی
ویو چویا:
داشت خیلی حرف میزد دستم رو آوردم بالا که با مشت بزنمش ولی دستم رو گرفت و منو کشید طرف خودش
دازای:دلت میاد منو بزنی؟
احساس کردم که صورتم داره داغ میشه سریع دستمو آرودم پایین و رفتم عقب
چویا:چرا که نه
وقتی به چشم های دازای نگاه کردم احساس کردم که دلم براش تنگ شده جوری بود که حاضر بودم همه چیزمو بدم تا دوباره باهم باشیم...
ادامه دارد
۲۶۹
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.