سایه سیاه (F2) pt³⁶
جیهوپ ؛ رفتم کنار دایانا نشستم دستشو گرفتم به اشکام اجازه ریختن دادم بغضم شکست
جیهوپ: میدونی چیه ، تو خیلی شبیه اونی ، حرفات ، کارات ، استایلت ، همه چیت شبیه اونه واسه همینم منو یاد اون میندازی خیلی وقته دلتنگشم نمیدونم چرا وقتی تورو میبینم دلتنگیم برطرف میشه وقتی تو کنارمی انگار اون کنارمه
فلش بک 10پیش :
جیهوپ ؛ امروز خیلی خوشحالم جشن فارغ تحصیلیمه از همه بیشتر به خاطر دیدن نونا خوشحالم بعد این همه مدت قرار برای جشن فارغ تحصیلیم بیاد مراسم شروع شده بود هممون توی سالن نشسته بودیم که یهو دیدم جینا اومد داخل مثل همیشه با همون استایل خفن و رسمیش وارد سالن شد با ورودش همه چشماشون به طرف اون بود اومد و من سریع رفتم بغلش
جینا : تبریک میگم جیهوپ خوشحالم که میبینمت داداش کوچولو
جیهوپ : ممنونم نونا ، دلم خیلی برات تنگ شده بود
جینا : منم همینطور
جینا ؛ بعد از مدت ها برگشتم کره 3 ساله که به خواست پدرم رفتم لندن من 7 سال از هوسوک بزرگتر بودم پدرم از من برای کارای مافیایی استفاده میکرد میخواست با داداشمم همین کارو کنه ولی من نذاشتم خودم همه چیو گردن گرفتم گذاشتم درس بخونه نمیخواستم وارد این ماجراها بشه اون واقعا قلب مهربونی داشت الان که برگشتم کره میخوام کنارش باشم بعد مراسم با دوستاش خداحافظی کرد و اومد طرفم
جیهوپ: بریم جینا ، امشب باید جشن بگیریم
جینا : معلومه که جشن میگیرم یه جشن بزرگ مطمئنم بابا از دیدن موفقیتت خوشحال میشه
جیهوپ : بابا هیچوقت بهم اهمیت نمیده ، ولی اگه مامان زنده بود خیلی خوشحال میشد
جینا : کافیه دیگه اونم الان خوشحاله ، بشین تو ماشین بریم
جینا ؛ جیهوپ سوار ماشین شد منم خواستم سوار ماشین بشم که یهو گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود برداشتم
جینا : بفرمایید
ناشناس : تبریک میگم فارغ تحصیلی برادرتو
جینا : تو کی هستی ؟
ناشناس : یه اشنای قدیمی که بعد از مدت ها دیدمت
جینا : اگه به برادرم نزدیک بشی خودم میکشمت
ناشناس : امروز وقت جشن گرفتن نداری امشب مراسم ختمته خانم جانگ
جینا ؛ اینو که گفت یه موتور از کنارم رد شد و به طرفم شلیک کرد 3 تا گلوله بهم شلیک کرد یهو افتادم
جیهوپ ؛ نشستم تو ماشین که دیدم جینا داره با تلفن حرف میزنه یهو صدای تیراندازی اومد از ماشین پیاده شدم دو رو برمو نگاه کردم دیدم جینا افتاده روی زمین توی خون غرق بود رفتم کنارش سرشو گذاشتم روی پام
جیهوپ : جینا جینا تورو خدا بلند شو یکی امبولانس خبر کنه
جینا : جیهوپ ... اه .... به حرفام گوش کن
جیهوپ : جیناااا ... تو خوب میشی باشه
جینا : برو پیش جک اون بهت کمک میکنه هیچ وقت مث من نباش درستو بخون هیچوقتم سمت بابا نرو برو پیش جک اون کمکت میکنه
جیهوپ : نه من بدون تو هیچ جا نمیرم ...
راوی: جینا خواهر جیهوپ به دست دشمنای پدرش کشته شد و جیهوپ همراه جک یکی از بهترین دوستای جینا به امریکا رفت بعد از یک سال به کره برگشت و با پدر جیمین اشنا شد پدر جیمین هم اونو مثل پسر خودش میدونست
پایان فلش بک
جیهوپ : تو دقیقا مث جینایی همونقدر مغروری و سر سخت واسه همینم میخوام مراقبت باشم نمیخوام ترو هم از دست بدم
جیهوپ ؛ خیلی خسته بودم سرمو گذاشتم روی تخت و چشمامو بستم خوابیدم
4 ساعت بعد :
دایانا ؛ با حس درد خیلی زیادی توی پهلوم چشمامو باز کردم خیلی گیج بودم بعد از چند دقیقه هوشیار تر شدم سرمو بالا اوردم دیدم دست یه نفر تو دستمه سرشو گذاشته بود رو تختو و خوابیده بود اینقدر درد داشتم که نمیتونستم کاری کنم یکم دستشو فشار دادم که از خواب بیدار شد دیدم......
لایککککککککککک
جیهوپ: میدونی چیه ، تو خیلی شبیه اونی ، حرفات ، کارات ، استایلت ، همه چیت شبیه اونه واسه همینم منو یاد اون میندازی خیلی وقته دلتنگشم نمیدونم چرا وقتی تورو میبینم دلتنگیم برطرف میشه وقتی تو کنارمی انگار اون کنارمه
فلش بک 10پیش :
جیهوپ ؛ امروز خیلی خوشحالم جشن فارغ تحصیلیمه از همه بیشتر به خاطر دیدن نونا خوشحالم بعد این همه مدت قرار برای جشن فارغ تحصیلیم بیاد مراسم شروع شده بود هممون توی سالن نشسته بودیم که یهو دیدم جینا اومد داخل مثل همیشه با همون استایل خفن و رسمیش وارد سالن شد با ورودش همه چشماشون به طرف اون بود اومد و من سریع رفتم بغلش
جینا : تبریک میگم جیهوپ خوشحالم که میبینمت داداش کوچولو
جیهوپ : ممنونم نونا ، دلم خیلی برات تنگ شده بود
جینا : منم همینطور
جینا ؛ بعد از مدت ها برگشتم کره 3 ساله که به خواست پدرم رفتم لندن من 7 سال از هوسوک بزرگتر بودم پدرم از من برای کارای مافیایی استفاده میکرد میخواست با داداشمم همین کارو کنه ولی من نذاشتم خودم همه چیو گردن گرفتم گذاشتم درس بخونه نمیخواستم وارد این ماجراها بشه اون واقعا قلب مهربونی داشت الان که برگشتم کره میخوام کنارش باشم بعد مراسم با دوستاش خداحافظی کرد و اومد طرفم
جیهوپ: بریم جینا ، امشب باید جشن بگیریم
جینا : معلومه که جشن میگیرم یه جشن بزرگ مطمئنم بابا از دیدن موفقیتت خوشحال میشه
جیهوپ : بابا هیچوقت بهم اهمیت نمیده ، ولی اگه مامان زنده بود خیلی خوشحال میشد
جینا : کافیه دیگه اونم الان خوشحاله ، بشین تو ماشین بریم
جینا ؛ جیهوپ سوار ماشین شد منم خواستم سوار ماشین بشم که یهو گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود برداشتم
جینا : بفرمایید
ناشناس : تبریک میگم فارغ تحصیلی برادرتو
جینا : تو کی هستی ؟
ناشناس : یه اشنای قدیمی که بعد از مدت ها دیدمت
جینا : اگه به برادرم نزدیک بشی خودم میکشمت
ناشناس : امروز وقت جشن گرفتن نداری امشب مراسم ختمته خانم جانگ
جینا ؛ اینو که گفت یه موتور از کنارم رد شد و به طرفم شلیک کرد 3 تا گلوله بهم شلیک کرد یهو افتادم
جیهوپ ؛ نشستم تو ماشین که دیدم جینا داره با تلفن حرف میزنه یهو صدای تیراندازی اومد از ماشین پیاده شدم دو رو برمو نگاه کردم دیدم جینا افتاده روی زمین توی خون غرق بود رفتم کنارش سرشو گذاشتم روی پام
جیهوپ : جینا جینا تورو خدا بلند شو یکی امبولانس خبر کنه
جینا : جیهوپ ... اه .... به حرفام گوش کن
جیهوپ : جیناااا ... تو خوب میشی باشه
جینا : برو پیش جک اون بهت کمک میکنه هیچ وقت مث من نباش درستو بخون هیچوقتم سمت بابا نرو برو پیش جک اون کمکت میکنه
جیهوپ : نه من بدون تو هیچ جا نمیرم ...
راوی: جینا خواهر جیهوپ به دست دشمنای پدرش کشته شد و جیهوپ همراه جک یکی از بهترین دوستای جینا به امریکا رفت بعد از یک سال به کره برگشت و با پدر جیمین اشنا شد پدر جیمین هم اونو مثل پسر خودش میدونست
پایان فلش بک
جیهوپ : تو دقیقا مث جینایی همونقدر مغروری و سر سخت واسه همینم میخوام مراقبت باشم نمیخوام ترو هم از دست بدم
جیهوپ ؛ خیلی خسته بودم سرمو گذاشتم روی تخت و چشمامو بستم خوابیدم
4 ساعت بعد :
دایانا ؛ با حس درد خیلی زیادی توی پهلوم چشمامو باز کردم خیلی گیج بودم بعد از چند دقیقه هوشیار تر شدم سرمو بالا اوردم دیدم دست یه نفر تو دستمه سرشو گذاشته بود رو تختو و خوابیده بود اینقدر درد داشتم که نمیتونستم کاری کنم یکم دستشو فشار دادم که از خواب بیدار شد دیدم......
لایککککککککککک
۵۰.۹k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.