بازگشتم :) های
بازگشتم :) های
هفت پسر+ دختر
پارت ۷
داشتم موهام رو شونه میکردم که اجوما اومد
*دخترم مهمونای ویژه اومدن اقای فرانک گفتن که بگم بیاید پایین
+باشه میتونی بری لباس بپوشم میام
تعظیم کوچکی کرد و رفت منم موهام رو دم اسبی بستم و یه گیری کوچولو هم زدم گوشه موهام و یه لباس مناسب انتخاب کردم و پوشیدم و رفتم پایین از پله ها وه میرفتم پایین یه جمع خانوادگی بود از پله ها پایین رفتم و سلامی کردم و اونام سلام کردن
ـ دختر زیبایی دارید اقای فرانک
ــ میدونم اقای جانگ
خیلی اروم رفتم و کنار فرانک نشستم اما نگاه خیره ی پسر جانگ داشت اذیتم میکرد نگاهی به فرانک انداختم که داشت بی خیال با اقای جانگ حرف میزد بلند شدم رفتم اشپز خونه تا اب بخورم حس کردم که یکی باهام اومد وقتی به اشپزخونه رسیدم سریع برگشتم و پسر اقای جانگ رو دیدم که با پوزخند نزدیکم میشد
پ:خوشگلیاااا حالا که حواس کسی ........
حرفش با مشتی که تو دهنش زدم قط شد
سریع از اشپزخونه بیرون اومدم و به سمت اتاقم رفتم و تا مهمونی تموم شه همون جا موندم به اجوما هم گفتم که به فرانک بگه من نمیام از پنجره به بیرون خیره بودم که دیدم فرانک .....
هفت پسر+ دختر
پارت ۷
داشتم موهام رو شونه میکردم که اجوما اومد
*دخترم مهمونای ویژه اومدن اقای فرانک گفتن که بگم بیاید پایین
+باشه میتونی بری لباس بپوشم میام
تعظیم کوچکی کرد و رفت منم موهام رو دم اسبی بستم و یه گیری کوچولو هم زدم گوشه موهام و یه لباس مناسب انتخاب کردم و پوشیدم و رفتم پایین از پله ها وه میرفتم پایین یه جمع خانوادگی بود از پله ها پایین رفتم و سلامی کردم و اونام سلام کردن
ـ دختر زیبایی دارید اقای فرانک
ــ میدونم اقای جانگ
خیلی اروم رفتم و کنار فرانک نشستم اما نگاه خیره ی پسر جانگ داشت اذیتم میکرد نگاهی به فرانک انداختم که داشت بی خیال با اقای جانگ حرف میزد بلند شدم رفتم اشپز خونه تا اب بخورم حس کردم که یکی باهام اومد وقتی به اشپزخونه رسیدم سریع برگشتم و پسر اقای جانگ رو دیدم که با پوزخند نزدیکم میشد
پ:خوشگلیاااا حالا که حواس کسی ........
حرفش با مشتی که تو دهنش زدم قط شد
سریع از اشپزخونه بیرون اومدم و به سمت اتاقم رفتم و تا مهمونی تموم شه همون جا موندم به اجوما هم گفتم که به فرانک بگه من نمیام از پنجره به بیرون خیره بودم که دیدم فرانک .....
۲۱.۶k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.