خانواده ی من
خانواده ی من
پارت۱۵💎
بچه ها رفتن خرید کردن و بعدش رفتن کافه نشستن تا یه چیزی بخورن
سرکان : چیزای خوبی خریدیم مبارکمون باشه
جانر : تو اون پارتی عین الماس میدرخشیم بچه ها
آسدور : اره خداییش خیلی چیزای خوبی خریدیم . آیبر به نظرت بقیه خبر دارن که پارتی داریم آخه بابام پیام داده که همشون رفتن فوتبال بازی کنن اونا نمیومدن خرید ؟
آیبر : اوزان احتمالا ندونه چون تا حالا احتمالا درگیر ریاضی ها بوده ولی من به بورجو گفتم که پارتی داریم بیا بریم خرید اون گفت حوصله ندارم به یاستول هم گفتم گفت دو سه روز پیش خرید کردم از همونا میپوشم سوسعمم گفت که مامانم امروز واسم یه چیزایی خریده از همونا میپوشم پسرا هم اصلا بهشون نگیم ببینیم چیکار میکنن
آسدور : اوزان که خودشو تیکه تیکه میکنه بورجو هم بهش میخنده بابور هم که میشناسیم میره میخره حتی اگه دیقه نود باشه داداشای منم که از لباسای قبلی شون میپوشن😂ولی خیلی خوبه بهشون نگیم اونا آتیش بگیرن ما هم حال کنیم
آیبر : خیلی خوب میشه
سرکان : خب بچه ها یه چیزی بخوریم بعد بریم تکالیف مونده
جانر : راست میگه تکالیف مونده شما ها هم باید بنویسین
آسدور : ما نوشتیم
جانر : واقعا ؟
آیبر : آره ما یخورده سریع تر از شماها کار میکنیم
گارسون : سفارشتونو بگیرم
آسدور : من یه بستنی شکلاتی میخوام
آیبر : منم یه لیموناد میخورم
سرکان : منم یه اسپرسو میخوام
جانر : منم یه شیک با موز و پسته میخورم
آیبر : ولی لباسی که خریدمو خیلی دوست دارم خوب تو تنم نشسته بود
آسدور : آره خیلی قشنگه
آیبر: ولی از حق نگذریم مال تو هم خوشگل بود
آسدور : مرسی عزیزم
سرکان : تو هم قشنگ بودااا جانر جون
جانر : خیلی ممنون رفیق خودم
گارسون : سفارشاتون
آسدور : خیلی ممنون
آیبر : اوه اوه آسدور زنگ خطر به صدا در اومد مامانم پیام داده که زود برگردم بخورید سریع تر بریم
آسدور : وای زود باش پس
*۵دقیقه بعد*
آیبر : خیل خب زود باشید بریم
وقتی رفتن جلوی در پاساژ بابور و دوروش اونجا تو ماشین منتظر بودن
آیبر : هیعیییی
آسدور : وای جانر زود باش برو اونطرف بدو بدو
جانر : چرا ؟
آیبر : هوس کتک کردی ؟ دوروش و بابور اینجان بدووو سرکان اونطوری نگاه نکن تو هم بروووو
آسدور : وای پیاده شدن برید تو اون مغازهه بدویدددد
آیبر : داداش؟
بابور : چطورید مو طلایی ها
آسدور : خوبیم مرسی ، اینجا چیکار میکنید؟
دوروش : ساعت هشتو نیمه گفتیم این وقت شب با تاکسی بر نگردید واسه همین از مامان پرسیدیم کجایید بیایم دنبالتون اونم آدرس داد
آسدور : اها خب پس بریم
آیبر : آره بریم
بابور : استرس داری آیبر؟
آیبر :نه چرا میگی؟
بابور :هیچی انگار میخوای ما رو از اینجا ببری
دوروش : راست میگه اسدور چه خبره؟
آسدور: ای بابا چه خبری میخواد باشه بریم
پارت۱۵💎
بچه ها رفتن خرید کردن و بعدش رفتن کافه نشستن تا یه چیزی بخورن
سرکان : چیزای خوبی خریدیم مبارکمون باشه
جانر : تو اون پارتی عین الماس میدرخشیم بچه ها
آسدور : اره خداییش خیلی چیزای خوبی خریدیم . آیبر به نظرت بقیه خبر دارن که پارتی داریم آخه بابام پیام داده که همشون رفتن فوتبال بازی کنن اونا نمیومدن خرید ؟
آیبر : اوزان احتمالا ندونه چون تا حالا احتمالا درگیر ریاضی ها بوده ولی من به بورجو گفتم که پارتی داریم بیا بریم خرید اون گفت حوصله ندارم به یاستول هم گفتم گفت دو سه روز پیش خرید کردم از همونا میپوشم سوسعمم گفت که مامانم امروز واسم یه چیزایی خریده از همونا میپوشم پسرا هم اصلا بهشون نگیم ببینیم چیکار میکنن
آسدور : اوزان که خودشو تیکه تیکه میکنه بورجو هم بهش میخنده بابور هم که میشناسیم میره میخره حتی اگه دیقه نود باشه داداشای منم که از لباسای قبلی شون میپوشن😂ولی خیلی خوبه بهشون نگیم اونا آتیش بگیرن ما هم حال کنیم
آیبر : خیلی خوب میشه
سرکان : خب بچه ها یه چیزی بخوریم بعد بریم تکالیف مونده
جانر : راست میگه تکالیف مونده شما ها هم باید بنویسین
آسدور : ما نوشتیم
جانر : واقعا ؟
آیبر : آره ما یخورده سریع تر از شماها کار میکنیم
گارسون : سفارشتونو بگیرم
آسدور : من یه بستنی شکلاتی میخوام
آیبر : منم یه لیموناد میخورم
سرکان : منم یه اسپرسو میخوام
جانر : منم یه شیک با موز و پسته میخورم
آیبر : ولی لباسی که خریدمو خیلی دوست دارم خوب تو تنم نشسته بود
آسدور : آره خیلی قشنگه
آیبر: ولی از حق نگذریم مال تو هم خوشگل بود
آسدور : مرسی عزیزم
سرکان : تو هم قشنگ بودااا جانر جون
جانر : خیلی ممنون رفیق خودم
گارسون : سفارشاتون
آسدور : خیلی ممنون
آیبر : اوه اوه آسدور زنگ خطر به صدا در اومد مامانم پیام داده که زود برگردم بخورید سریع تر بریم
آسدور : وای زود باش پس
*۵دقیقه بعد*
آیبر : خیل خب زود باشید بریم
وقتی رفتن جلوی در پاساژ بابور و دوروش اونجا تو ماشین منتظر بودن
آیبر : هیعیییی
آسدور : وای جانر زود باش برو اونطرف بدو بدو
جانر : چرا ؟
آیبر : هوس کتک کردی ؟ دوروش و بابور اینجان بدووو سرکان اونطوری نگاه نکن تو هم بروووو
آسدور : وای پیاده شدن برید تو اون مغازهه بدویدددد
آیبر : داداش؟
بابور : چطورید مو طلایی ها
آسدور : خوبیم مرسی ، اینجا چیکار میکنید؟
دوروش : ساعت هشتو نیمه گفتیم این وقت شب با تاکسی بر نگردید واسه همین از مامان پرسیدیم کجایید بیایم دنبالتون اونم آدرس داد
آسدور : اها خب پس بریم
آیبر : آره بریم
بابور : استرس داری آیبر؟
آیبر :نه چرا میگی؟
بابور :هیچی انگار میخوای ما رو از اینجا ببری
دوروش : راست میگه اسدور چه خبره؟
آسدور: ای بابا چه خبری میخواد باشه بریم
۲.۱k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.