«اتوسا» پارت ۱
مثل هر روز با لگد مادرم بیدار شدم
نمیدونم چرا بعد مرگ بابا اینجوری شد
از وقتی پنج سالم بود که پدرم مرد تا الان مادرم همش کتکم میزنه
خب نمیشه کاری کرد
بلاخره من خیلی دوستش دارم
خب تا لگد بعدی رو نزده بلند شدم و گفتم
+: صبح بخیر مامان. چیزی شده؟
م ا (م یعنی مامان ا یعنی اتوسا علامت مامان اتوساست): پاشو پدر سگ معلوم نیست خان بزرگ و خان زاده چیکارت دارن
+: باشه
با ترس و لرز بلند شدم
مطمنم سر زمین خوب کار کردم
حتا وقتایی که مریض بودم هم سر زمین کار کردم
پس چرا هم خان بزرگ هم خان زاده هردوشون امدن؟
نکنه لیلی یا مامان کاری کردن؟
ن بابا لیلی دختر ساکتیه و فقط میمونه مادرم که فک نکنم اونم کاری کرده باشه
نکنه من کاری کردم؟
همه ی افکارمو پس زدم و به سمت کمد حرکت کردم
منو لیلی توی ی اتاقیم
من همه ی درامدم برای خورد و خراک و لباس مادرم و لیلی خرج کردم
و خودم فقط دو دست لباس داشتم
چون لباسای خودم خاکی بود از لباسای لیلی بردم البته فرق نچندانی نداشت
امسال من هفده سالم میشه و لیلی پونزده
مامانم هم سی سالش میشه البته من هفده سالم شده فقط تولد لیلی و مامانم مونده
وقتی حاظر شدم بدو بدو رفتم تو پذیرایی که از اتاق هم کوچکتره
خان که منو دید لبخندی زد و گفت: بیا بشین دخترم کارت دارم
از این همه مهربونی تعجب کردم و نشستم
به خان و خان زاده نگاهی کردم
اینگار خان زاده خیلی عصبانی بود
خان شروع به حرف زدن کرد
خ:(علامت خان خ هستش) دخترم وقتی لیلی داشت بدنیا میومد تو سه سالت بود و پسرم 15 سالش بود الان تو 17 سالته و اریان 29 وقتش به قولی که پدرت داد عمل کنی
با تعجب کفتم
+ چه قولی؟
خان زاده با عصبانیت گفت
اریان: همون قولی که باعث شد با تویه هرزه بی پدر ازدواج کنم بابا من با این هرزه ازدواج نمیکنم
با شک به حرفش گوش میدادم که خان گفت
تو خماری بمونیدددددد
نمیدونم چرا بعد مرگ بابا اینجوری شد
از وقتی پنج سالم بود که پدرم مرد تا الان مادرم همش کتکم میزنه
خب نمیشه کاری کرد
بلاخره من خیلی دوستش دارم
خب تا لگد بعدی رو نزده بلند شدم و گفتم
+: صبح بخیر مامان. چیزی شده؟
م ا (م یعنی مامان ا یعنی اتوسا علامت مامان اتوساست): پاشو پدر سگ معلوم نیست خان بزرگ و خان زاده چیکارت دارن
+: باشه
با ترس و لرز بلند شدم
مطمنم سر زمین خوب کار کردم
حتا وقتایی که مریض بودم هم سر زمین کار کردم
پس چرا هم خان بزرگ هم خان زاده هردوشون امدن؟
نکنه لیلی یا مامان کاری کردن؟
ن بابا لیلی دختر ساکتیه و فقط میمونه مادرم که فک نکنم اونم کاری کرده باشه
نکنه من کاری کردم؟
همه ی افکارمو پس زدم و به سمت کمد حرکت کردم
منو لیلی توی ی اتاقیم
من همه ی درامدم برای خورد و خراک و لباس مادرم و لیلی خرج کردم
و خودم فقط دو دست لباس داشتم
چون لباسای خودم خاکی بود از لباسای لیلی بردم البته فرق نچندانی نداشت
امسال من هفده سالم میشه و لیلی پونزده
مامانم هم سی سالش میشه البته من هفده سالم شده فقط تولد لیلی و مامانم مونده
وقتی حاظر شدم بدو بدو رفتم تو پذیرایی که از اتاق هم کوچکتره
خان که منو دید لبخندی زد و گفت: بیا بشین دخترم کارت دارم
از این همه مهربونی تعجب کردم و نشستم
به خان و خان زاده نگاهی کردم
اینگار خان زاده خیلی عصبانی بود
خان شروع به حرف زدن کرد
خ:(علامت خان خ هستش) دخترم وقتی لیلی داشت بدنیا میومد تو سه سالت بود و پسرم 15 سالش بود الان تو 17 سالته و اریان 29 وقتش به قولی که پدرت داد عمل کنی
با تعجب کفتم
+ چه قولی؟
خان زاده با عصبانیت گفت
اریان: همون قولی که باعث شد با تویه هرزه بی پدر ازدواج کنم بابا من با این هرزه ازدواج نمیکنم
با شک به حرفش گوش میدادم که خان گفت
تو خماری بمونیدددددد
۴۰۵
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.