~~~فیک پرستار~~~
پارت : ۱۴
تو فکر فرو رفتم چه زندگی تلخی!
باید به اتاق بچه ها سر میزدم ببینم تکالیف شون چیه!
بی حوصله به بالا رفتم
درو باز کردم
+بچه ها تکالیف تونو بیارین میخوام برم به کپم
$بابا عصبی شد ! .
رفتم سمتش
+دا یون ، نگران نباش ، من باهاش حرف زدم
لبخندی بهش زدم که چشم غره رفت
$فکر نکن که باهات صلح کردیم
پوکر بهش نگاه کردم
+همچین مالیم نیستی ،
$تو که نصف دارایی های منم نیستی!
دهنم به معنای واقعی بسته شد!.
اینو خب حق میگفت برای اینکه کم نیارم
بحثو پیچوندم
+تکالیف ، زود باشید
هر دو خندیدن
$¢باشه
یا حضرت یغوب ، یا کوروش کبیر ، یا جومونگ بزرگ
باز اینا میخوان چه غلطی بخورن؟!
بسم الله ، بسم الله
سوبین وسایل نقاشی شو اورد
¢ ما باید نقاشی بکشیم ،
+موضوع؟!
¢مربی مون گفته موضوع آزاده
اهانی زم زمه کردم
به دا یون نگاهی انداختم
+تو تکالیفت چیه؟!
چشم غره ای بهم رفت
$خودم میتونم انجامشون بدم
نه باباااا
شونه بالا انداختم
+چه بهتر ، کارم سبک میشه !
یک ساعتی با تکلیف سوبین سر گرم بودیم
حالا بماند ناز کردنای دا یون و ناز کشیدنای من که بالاخره راضی شد تکلیف سوبین رو سه تایی انجام بدیم
+سوبین مقداری آب بیار ، رنگ باید درست کنیم
¢ باشه
با یک پارچ آب اومد
+ یا جومونگ کبیر ، این چیه؟! گفتم یه مقدار.
پارچو گرفت
+ کجا میبریش
¢ خودت گفتی یه مقدار
پوف کلافه ای کشیدم
+نمیخواد بده
داد و دستش خورد به رنگ و همه ریخت رو سرو صورت و لباس منه بد بخت
جیق فرا بنفشی کشیدم
+ تخ//م سگاااا ، میکشمتوووون
هر دو با جیق و خنده فرار کردن بیرون.
تو فکر فرو رفتم چه زندگی تلخی!
باید به اتاق بچه ها سر میزدم ببینم تکالیف شون چیه!
بی حوصله به بالا رفتم
درو باز کردم
+بچه ها تکالیف تونو بیارین میخوام برم به کپم
$بابا عصبی شد ! .
رفتم سمتش
+دا یون ، نگران نباش ، من باهاش حرف زدم
لبخندی بهش زدم که چشم غره رفت
$فکر نکن که باهات صلح کردیم
پوکر بهش نگاه کردم
+همچین مالیم نیستی ،
$تو که نصف دارایی های منم نیستی!
دهنم به معنای واقعی بسته شد!.
اینو خب حق میگفت برای اینکه کم نیارم
بحثو پیچوندم
+تکالیف ، زود باشید
هر دو خندیدن
$¢باشه
یا حضرت یغوب ، یا کوروش کبیر ، یا جومونگ بزرگ
باز اینا میخوان چه غلطی بخورن؟!
بسم الله ، بسم الله
سوبین وسایل نقاشی شو اورد
¢ ما باید نقاشی بکشیم ،
+موضوع؟!
¢مربی مون گفته موضوع آزاده
اهانی زم زمه کردم
به دا یون نگاهی انداختم
+تو تکالیفت چیه؟!
چشم غره ای بهم رفت
$خودم میتونم انجامشون بدم
نه باباااا
شونه بالا انداختم
+چه بهتر ، کارم سبک میشه !
یک ساعتی با تکلیف سوبین سر گرم بودیم
حالا بماند ناز کردنای دا یون و ناز کشیدنای من که بالاخره راضی شد تکلیف سوبین رو سه تایی انجام بدیم
+سوبین مقداری آب بیار ، رنگ باید درست کنیم
¢ باشه
با یک پارچ آب اومد
+ یا جومونگ کبیر ، این چیه؟! گفتم یه مقدار.
پارچو گرفت
+ کجا میبریش
¢ خودت گفتی یه مقدار
پوف کلافه ای کشیدم
+نمیخواد بده
داد و دستش خورد به رنگ و همه ریخت رو سرو صورت و لباس منه بد بخت
جیق فرا بنفشی کشیدم
+ تخ//م سگاااا ، میکشمتوووون
هر دو با جیق و خنده فرار کردن بیرون.
۳.۷k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.