پارت 19
پارت 19
چشمام شد قد پرتقال.. از اون بزرگاش... این الان چی گفت؟ من بزارم دهنش... البته تا یه حدی راس گفت.. چون گفت من باید بهش صبحونه بدم. هی خدا... یعنی مجازات یه تیکه کیک شور این همه فلاکته؟ خب اگه این همس که اشتباه کردم... :زود باش دیگه! مغزت نمیتونه لود کنه، لودش کنم... اخم غلیظی کردم... یه لقمه ی دیگه گرفتم... بردم نزدیک دهنش... ولی سرم پایین بود... ایش.. نمیخواستم نگاش کنم... :به من نگاه کن! لحنش اونقدر جدی و دستوری بود که جرعت لج بازی نداشتم.. سرمو اروم اوردم بالا و لقمه رو بیشتر نزدیک دهنش کردم:بخورین دیگه... دهنش باز کرد... منم لقمه رو بیشتر نزدیک کردم... اونم با دندونش گرفتش و شروع کرد به خوردن... به همین منوال تقریبا یه بیست تایی لقمه خورد.. :دیگه؟ تهیون:شیر کاکاعو! شیر کاکاعو رو برداشتم و نزدیک دهنش کردم.. اونم مثل یه بچه شروع کرد به نوشیدن... کارم تموم شد... صبحانه رو که بهش دادم... بلند شدم تا برم.. که گفت:بعد از گذاشتن سینی برگردم اتاقم... کارت دارم... سری تکون دادم و خارج شدم... سینی رو گذاشتم رو میز... امروز عجیب مهربون شده بود... نمیدونم چرا... همیشه اینجوری نیستا... امروز به طرز عجیبی مهربون شده.. البته فقط یکم.. بازم غنیمته... ظرفارو بیخیال شدم...از پله ها بالا رفتم... به اتاقش رسیدم، در رو زدم... :بیا تو... رفتم داخل... اینبارم حتما میگه بیا لباس تنم کن.. والا... :بیا اینجا... رفتم کنارش ایستادم:برام لباس انتخاب کن... و به کمد لباسش اشاره کرد...چقدر لباس...ماشالا.. دیدین گفتم مهربون شده! :من؟! تهیون:نه.. جنای اتاقم... مگه غیر از تو کس دیگه ای هم اینجا هست؟
چشمام شد قد پرتقال.. از اون بزرگاش... این الان چی گفت؟ من بزارم دهنش... البته تا یه حدی راس گفت.. چون گفت من باید بهش صبحونه بدم. هی خدا... یعنی مجازات یه تیکه کیک شور این همه فلاکته؟ خب اگه این همس که اشتباه کردم... :زود باش دیگه! مغزت نمیتونه لود کنه، لودش کنم... اخم غلیظی کردم... یه لقمه ی دیگه گرفتم... بردم نزدیک دهنش... ولی سرم پایین بود... ایش.. نمیخواستم نگاش کنم... :به من نگاه کن! لحنش اونقدر جدی و دستوری بود که جرعت لج بازی نداشتم.. سرمو اروم اوردم بالا و لقمه رو بیشتر نزدیک دهنش کردم:بخورین دیگه... دهنش باز کرد... منم لقمه رو بیشتر نزدیک کردم... اونم با دندونش گرفتش و شروع کرد به خوردن... به همین منوال تقریبا یه بیست تایی لقمه خورد.. :دیگه؟ تهیون:شیر کاکاعو! شیر کاکاعو رو برداشتم و نزدیک دهنش کردم.. اونم مثل یه بچه شروع کرد به نوشیدن... کارم تموم شد... صبحانه رو که بهش دادم... بلند شدم تا برم.. که گفت:بعد از گذاشتن سینی برگردم اتاقم... کارت دارم... سری تکون دادم و خارج شدم... سینی رو گذاشتم رو میز... امروز عجیب مهربون شده بود... نمیدونم چرا... همیشه اینجوری نیستا... امروز به طرز عجیبی مهربون شده.. البته فقط یکم.. بازم غنیمته... ظرفارو بیخیال شدم...از پله ها بالا رفتم... به اتاقش رسیدم، در رو زدم... :بیا تو... رفتم داخل... اینبارم حتما میگه بیا لباس تنم کن.. والا... :بیا اینجا... رفتم کنارش ایستادم:برام لباس انتخاب کن... و به کمد لباسش اشاره کرد...چقدر لباس...ماشالا.. دیدین گفتم مهربون شده! :من؟! تهیون:نه.. جنای اتاقم... مگه غیر از تو کس دیگه ای هم اینجا هست؟
۳۹۷
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.