فیک قضاوت اشتباه
و با صحنهای که دیدم برگام ریخت اون ا.ت بود که کیک به دست ایستاده بود و داشت نگام میکرد رفتم نزدیکش که ناگهان گونه امو بوسید و بلافاصله کیک زد تو صورتم
تهیونگ:مگه من تو رو نگیرم
ا.ت:(با داد)غلط کردممممم و بدو بدو میره توی یکی از اتاقهای طبقه ی بالا و در قفل میکنه
تهیونگ:در و باز کن کارت ندارم
ا.ت:نه تو منو میخوری
تهیونگ کلید های خونه رو از جیبش در میاره و در و باز میکنه و با قیافه پکر ا.ت مواجهه میشه
ا.ت:عع قفل بود که
تهیونگ:فکر کردی من جوجه مو ازیت میکنم و دست هاشو باز میکنه و ا.ت رو بغل میکنها.ت:خیلی دوست دارم
تهیونگ :منم
ا.ت:خب بیا برو حموم تا من برم شام و آماده کنم
ا.ت ویو:غذا رو آماده کردم و منتظر موندم تا تهیونگ بیاد
.....
تهیونگ:ا.ت کجایی؟(با داد تا صداش برسه)
ا.ت:چرا داد میزنی آشپز خونه ام دارم میز و میچینم
تهیونگ:هنوز ساعت 8 کی شام میخوره بیا بخوابیم بعد بلند میشیم غذا میخوریم
ا.ت:باششششه
ا.ت ویو :کنار شومینه چند تا بالشت رنگی بود اونجا نشستم و تهیونگ سر شو گذاشت رو پام و خوابید نزدیک به یک ساعت بود که تهیونگ خوابیده بود و چون سرش رو پام بود پامو حس نمیکردم آروم آروم سر شو گذاشتم روی یکی از بالشت ها که ناگهان صدای زنگ در اومد رفتم در و باز کردم که دیدم کسی نیست اومدم بیخیال درو ببندم که پاک سفیدی توجه امو جلب کرد برش داشتم و درو بستم تو راه رو بودم در پاک و باز کردم که صدای تهیونگ اومد
تهیونگ:چیزی شده
ا.ت:نمیدونم یکی زنگ در و زد باز کردم دیدم کسی نیست ولی این پاکت جلوی در بود
تهیونگ:خب باز کن ببین چیه
ا.ت ویو:در پاکت و باز کردم با چیزی که دیدم
تهیونگ:مگه من تو رو نگیرم
ا.ت:(با داد)غلط کردممممم و بدو بدو میره توی یکی از اتاقهای طبقه ی بالا و در قفل میکنه
تهیونگ:در و باز کن کارت ندارم
ا.ت:نه تو منو میخوری
تهیونگ کلید های خونه رو از جیبش در میاره و در و باز میکنه و با قیافه پکر ا.ت مواجهه میشه
ا.ت:عع قفل بود که
تهیونگ:فکر کردی من جوجه مو ازیت میکنم و دست هاشو باز میکنه و ا.ت رو بغل میکنها.ت:خیلی دوست دارم
تهیونگ :منم
ا.ت:خب بیا برو حموم تا من برم شام و آماده کنم
ا.ت ویو:غذا رو آماده کردم و منتظر موندم تا تهیونگ بیاد
.....
تهیونگ:ا.ت کجایی؟(با داد تا صداش برسه)
ا.ت:چرا داد میزنی آشپز خونه ام دارم میز و میچینم
تهیونگ:هنوز ساعت 8 کی شام میخوره بیا بخوابیم بعد بلند میشیم غذا میخوریم
ا.ت:باششششه
ا.ت ویو :کنار شومینه چند تا بالشت رنگی بود اونجا نشستم و تهیونگ سر شو گذاشت رو پام و خوابید نزدیک به یک ساعت بود که تهیونگ خوابیده بود و چون سرش رو پام بود پامو حس نمیکردم آروم آروم سر شو گذاشتم روی یکی از بالشت ها که ناگهان صدای زنگ در اومد رفتم در و باز کردم که دیدم کسی نیست اومدم بیخیال درو ببندم که پاک سفیدی توجه امو جلب کرد برش داشتم و درو بستم تو راه رو بودم در پاک و باز کردم که صدای تهیونگ اومد
تهیونگ:چیزی شده
ا.ت:نمیدونم یکی زنگ در و زد باز کردم دیدم کسی نیست ولی این پاکت جلوی در بود
تهیونگ:خب باز کن ببین چیه
ا.ت ویو:در پاکت و باز کردم با چیزی که دیدم
۲.۹k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.