عشق یک خون آشام
عشق یک خونآشام
پارت ۱
ویو ات
داشتم تو خیابونا قدم میزدم بارون میومد هوا گرفته بود همه جا تاریک بود و ی باد خنک موهامو ب حرکت در میآورد خیابونا خیلی خلوت بود پس داشتم با تنهایی خودم لذت میبردم و ب زندگی گذشتم فکر میکردم ک یهو یکی جلوم ظاهر شد از ترس جیق زدم ک گف
_ هیش بیب کارت ندارم فق همراهم بیا
+ من با تو نمیام گمشو
_ نباید بام اینجوری حرف میزدی
دیگه هیچی ندیدم .....
کمکم چشام باز شد رو ی تخت بودم تمام اتاق سیاه بود و فق با نورای طلایی ک دور دیوارای اتاق بود روشن شده بود من خیلی تو زندگیم سختی کشیدم پس الانم هیچی برام مهم نیس اینکه چ بلایی سرم بیاد چون دیه از زندگی زده شدم ی ساعت قدیمی روی دیوار بود ک ساعت ۳ صبح رو نشون میداد مگه چقدر گذشته رفتم سمت در اتاق دستگیره رو ب پایین هدایت کردم ولی در باز نشد دوباره تلاش کردم ولی بازم موفق نشدم یکی درو قفل کرده من چرا اینجام هیچی یادم نیس پس شرو کردم ب سر و صدا کردن
+ کسی اینجا نیس آهای کمک کی منو آورده اینجا
هیچ بازخوردی نشنیدم پس بیخیال شدم و اومدم رو تخت دراز کشیدمو گوشیمو درآورم
+ وای بیخیال آخه الان ؟ چرا باید الان شارژم تموم شه عایش ی اینه دراور گوشه اتاق بود رفتم کشو هاشو گشتم تونستم ی شارژر پيدا کنم ی پیریز پيدا کردم و زدم ب برق منتظر بودم ک گوشیم شارژ شه ک در اتاق باز شد ی سایه سیاه
+ تو کی هستی من براچی اینجام
جوابی نشنیدم
+ آهای با تو ام کری ؟
_ بهتره باهام درس حرف بزنی وگرنه بد میبینی
+ مثلن میخای چیکار کنی میخای بکشیم ؟ هه من چن وقته آرزومه بمیرم منتظرم بدو
_ احمقی دیگه فعلن همینجا هستی هرچی خاستی بگو برات میارم دره اتاقتم بازه اگ کارم داشتی بیا پایین
من گیج شدم ینی چی اگ منو دزدیده چرا اینجوری بام رفتار میکنه اگ .. وای خدا
بیخیال گشنم بود تصمیم گرفتم برم پایین واو چ عمارتی خدایا این یارو کیه خیلیم جذاب بودا عایش ولش
+ اهای تو کی بودی اسمتو نمیدونم ولی حقیقتن گم شدم گشنمهههههه
یهو جلوم ظاهر شد
_ اسمم کوکه
بعد براید بغلم کرد و برد تو آشپز خونه چشام چهار تا شده بود معنی این کاراش ینی چی نمیفهمم منو گذاش رو کابینت و گف
_ چی میخوری
+ هرچی ک داری فق گشنمه
_ اوکی
+ میشه ی سوال بپرسم ک .....
پارت ۱
ویو ات
داشتم تو خیابونا قدم میزدم بارون میومد هوا گرفته بود همه جا تاریک بود و ی باد خنک موهامو ب حرکت در میآورد خیابونا خیلی خلوت بود پس داشتم با تنهایی خودم لذت میبردم و ب زندگی گذشتم فکر میکردم ک یهو یکی جلوم ظاهر شد از ترس جیق زدم ک گف
_ هیش بیب کارت ندارم فق همراهم بیا
+ من با تو نمیام گمشو
_ نباید بام اینجوری حرف میزدی
دیگه هیچی ندیدم .....
کمکم چشام باز شد رو ی تخت بودم تمام اتاق سیاه بود و فق با نورای طلایی ک دور دیوارای اتاق بود روشن شده بود من خیلی تو زندگیم سختی کشیدم پس الانم هیچی برام مهم نیس اینکه چ بلایی سرم بیاد چون دیه از زندگی زده شدم ی ساعت قدیمی روی دیوار بود ک ساعت ۳ صبح رو نشون میداد مگه چقدر گذشته رفتم سمت در اتاق دستگیره رو ب پایین هدایت کردم ولی در باز نشد دوباره تلاش کردم ولی بازم موفق نشدم یکی درو قفل کرده من چرا اینجام هیچی یادم نیس پس شرو کردم ب سر و صدا کردن
+ کسی اینجا نیس آهای کمک کی منو آورده اینجا
هیچ بازخوردی نشنیدم پس بیخیال شدم و اومدم رو تخت دراز کشیدمو گوشیمو درآورم
+ وای بیخیال آخه الان ؟ چرا باید الان شارژم تموم شه عایش ی اینه دراور گوشه اتاق بود رفتم کشو هاشو گشتم تونستم ی شارژر پيدا کنم ی پیریز پيدا کردم و زدم ب برق منتظر بودم ک گوشیم شارژ شه ک در اتاق باز شد ی سایه سیاه
+ تو کی هستی من براچی اینجام
جوابی نشنیدم
+ آهای با تو ام کری ؟
_ بهتره باهام درس حرف بزنی وگرنه بد میبینی
+ مثلن میخای چیکار کنی میخای بکشیم ؟ هه من چن وقته آرزومه بمیرم منتظرم بدو
_ احمقی دیگه فعلن همینجا هستی هرچی خاستی بگو برات میارم دره اتاقتم بازه اگ کارم داشتی بیا پایین
من گیج شدم ینی چی اگ منو دزدیده چرا اینجوری بام رفتار میکنه اگ .. وای خدا
بیخیال گشنم بود تصمیم گرفتم برم پایین واو چ عمارتی خدایا این یارو کیه خیلیم جذاب بودا عایش ولش
+ اهای تو کی بودی اسمتو نمیدونم ولی حقیقتن گم شدم گشنمهههههه
یهو جلوم ظاهر شد
_ اسمم کوکه
بعد براید بغلم کرد و برد تو آشپز خونه چشام چهار تا شده بود معنی این کاراش ینی چی نمیفهمم منو گذاش رو کابینت و گف
_ چی میخوری
+ هرچی ک داری فق گشنمه
_ اوکی
+ میشه ی سوال بپرسم ک .....
۱۲.۳k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.