فیک(??Why you)پارت(46)
۲ روز از اون قضیه گذشته بود...واقعا ذهنمو درگیر کرده بود ولی چاره نداشتم باید صبر میکردم ..فقط ۵ روز مونده بود تا ماه کامل بشه *
موجیو:الباب!حالتون خوبه؟؟
ا/ت:از فکر در اومدن*
ا/ت:آ....چیزی نیست موجیو حالم خوبه لبخند*.کمی از چاییش رو نوشید *
ا/ت:موجیو
موجیو:بله الباب!(درحاله خوردن)
ا/ت:تو چجوری اومدی اینجا؟؟؟درسته که گفتی هزاران سال بود که زندانی شدی ولی چجوری از اینجا سردرآوردی؟؟؟کی تورو زندانی کرده بود؟؟؟
موجیو:خوب الباب(دست از خوردن برداشت)
اون موقع....خوب نمیدونم چجوری اومدم اینجا....حتی چیزی قبل از اومدم اینجا نمیدونم ...فقط یادم میاد وقتی که بیدار شدم زخمی بودم .......
ا/ت:تو تو کتابخونه جونگ کوک بودی....چرا اون هیچوقت....
موجیو:نه الباب!ایشون بودن که ماداوام کردن!درسته که اونجا زندانی شده بودم ....شاید بگین که اون میتونست اربابم بشه ولی ایشون خودشونم طلس شده هستن....
موجیو:چکیدن قطر اشک*حتی....یادم نمیاد مادر پدر داشتم یا نه...اگرم داشتم زندم یا نه هی
ا/ت:نگران*موجیو
ا/ت:بغل کردن موجیو و ناز کردن*
ا/ت:موجیو....مطمئنم سروری یادت میاد شایدم خیلی زود یادت اومد هم....ناراحت نباش بالاخره همه چی درست میشه
موجیود:کشیدن فین*
موجیو:چشم الباب
ا/ت:کیوت لبخند*
فلش بک به چند ساعت بعد*
جیهوپ:ته چی شده که گفتی بیایم؟؟؟
جین:اهوم
تهیونگ:خوب بچه بخاطره این گفتم بیاین که......نگاه کردن به ا/ت*
ا/ت:؟
تهیونگ:که امروزو بریم بیرون بابا پوسیدیم تو این خونه همش بجا نشستیم فقط قیافه همدیگه رو نگاه میکنیم!
جین:از خداتم باشه که قیافه هندسامیمو ببینی چلغوز بی فانوس!
تهیونگ:یا اصلا من خدام نیست ،حاضرم به دیوار نگاه کنم ولی قیافه تو اصلا!
جین:قیافه تخمی
تهوینگ:قیافه شوخمی
جین:میخوای عکسای زیرخاکیتو به ا/ت نشون بدم ببینه کدوممون خوشمیه؟؟ من یا تو؟؟
تهیونگ:هه کدوم عکس؟؟؟همشونو خیلی وقته پیش از بین بردم .....
جین:ایناهاش پیداش کردم(درآوردن از چمدون)*
جین:مطمئنی همشونو ازبین بردی؟؟
تهیونگ:یاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا اونو بده به مننننننننننن پیرمرد گوزو !
حمله ور شد سمت جین*
جین:یا ...چیکار میکنی ....هی موهای قشنگم...تههههههههه کونی ولشون کن!!!!!
تهیونگ:بده به من این.......آینه دقو ...کرم آسکاریس داری که اینکارو میکنی!!!!!!!
ا/ت:خنده*
نامجون:یا مثله بچه ها نیوفتین به جوون هم...
یه دفعه یه دفتر خیلی قدیمی که دست جیمن بود موقعی که تهیونگ میخواست اونو بگیره پرت شد افتاد تو دست ا/ت...بله فرزندم:)*
ا/ت:تعجب*
اعضا:تعجب*
ا/ت با نگاه تعجب به اعضا و بعد به تهیونگ نگاه کرد....
تهیدنگ:ا...ا/ت یوثت به سرت نزنه که توش و نگاه کنی خوب!!!
ا/ت دوباره به دفتر قدیمی نگاه کرد ولی.......بعداز چند دقیقه با یه لبخند خبیثانه به تهیونگ نگاه کرد*
ا/ت:تهیونگ شی!
تهیونگ:ا/ت شی!
ا/ت:بنظرت چی تو این دفتر میتونه باشه؟؟
تهیونگ:صدرصد چیزایی که تو نباید ببینی !
ا/ت:ولی من میخوام ببینم!
تهیونگ:اما من نمیخوام ببینی!
ا/ت:تهیونگا
تهیونگ:ا/ت...خدام خداته اگه فقط...فقط یه صفحه از اونو ببینی....دیگه تضمین نمیکنم زنده باشی!
ا/ت یه برگشت بدون اینکه نگاه کنه باز کرد*
ا/ت:به دیکه نداشتم!
تهیونگ:ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
موجیو:الباب!حالتون خوبه؟؟
ا/ت:از فکر در اومدن*
ا/ت:آ....چیزی نیست موجیو حالم خوبه لبخند*.کمی از چاییش رو نوشید *
ا/ت:موجیو
موجیو:بله الباب!(درحاله خوردن)
ا/ت:تو چجوری اومدی اینجا؟؟؟درسته که گفتی هزاران سال بود که زندانی شدی ولی چجوری از اینجا سردرآوردی؟؟؟کی تورو زندانی کرده بود؟؟؟
موجیو:خوب الباب(دست از خوردن برداشت)
اون موقع....خوب نمیدونم چجوری اومدم اینجا....حتی چیزی قبل از اومدم اینجا نمیدونم ...فقط یادم میاد وقتی که بیدار شدم زخمی بودم .......
ا/ت:تو تو کتابخونه جونگ کوک بودی....چرا اون هیچوقت....
موجیو:نه الباب!ایشون بودن که ماداوام کردن!درسته که اونجا زندانی شده بودم ....شاید بگین که اون میتونست اربابم بشه ولی ایشون خودشونم طلس شده هستن....
موجیو:چکیدن قطر اشک*حتی....یادم نمیاد مادر پدر داشتم یا نه...اگرم داشتم زندم یا نه هی
ا/ت:نگران*موجیو
ا/ت:بغل کردن موجیو و ناز کردن*
ا/ت:موجیو....مطمئنم سروری یادت میاد شایدم خیلی زود یادت اومد هم....ناراحت نباش بالاخره همه چی درست میشه
موجیود:کشیدن فین*
موجیو:چشم الباب
ا/ت:کیوت لبخند*
فلش بک به چند ساعت بعد*
جیهوپ:ته چی شده که گفتی بیایم؟؟؟
جین:اهوم
تهیونگ:خوب بچه بخاطره این گفتم بیاین که......نگاه کردن به ا/ت*
ا/ت:؟
تهیونگ:که امروزو بریم بیرون بابا پوسیدیم تو این خونه همش بجا نشستیم فقط قیافه همدیگه رو نگاه میکنیم!
جین:از خداتم باشه که قیافه هندسامیمو ببینی چلغوز بی فانوس!
تهیونگ:یا اصلا من خدام نیست ،حاضرم به دیوار نگاه کنم ولی قیافه تو اصلا!
جین:قیافه تخمی
تهوینگ:قیافه شوخمی
جین:میخوای عکسای زیرخاکیتو به ا/ت نشون بدم ببینه کدوممون خوشمیه؟؟ من یا تو؟؟
تهیونگ:هه کدوم عکس؟؟؟همشونو خیلی وقته پیش از بین بردم .....
جین:ایناهاش پیداش کردم(درآوردن از چمدون)*
جین:مطمئنی همشونو ازبین بردی؟؟
تهیونگ:یاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا اونو بده به مننننننننننن پیرمرد گوزو !
حمله ور شد سمت جین*
جین:یا ...چیکار میکنی ....هی موهای قشنگم...تههههههههه کونی ولشون کن!!!!!
تهیونگ:بده به من این.......آینه دقو ...کرم آسکاریس داری که اینکارو میکنی!!!!!!!
ا/ت:خنده*
نامجون:یا مثله بچه ها نیوفتین به جوون هم...
یه دفعه یه دفتر خیلی قدیمی که دست جیمن بود موقعی که تهیونگ میخواست اونو بگیره پرت شد افتاد تو دست ا/ت...بله فرزندم:)*
ا/ت:تعجب*
اعضا:تعجب*
ا/ت با نگاه تعجب به اعضا و بعد به تهیونگ نگاه کرد....
تهیدنگ:ا...ا/ت یوثت به سرت نزنه که توش و نگاه کنی خوب!!!
ا/ت دوباره به دفتر قدیمی نگاه کرد ولی.......بعداز چند دقیقه با یه لبخند خبیثانه به تهیونگ نگاه کرد*
ا/ت:تهیونگ شی!
تهیونگ:ا/ت شی!
ا/ت:بنظرت چی تو این دفتر میتونه باشه؟؟
تهیونگ:صدرصد چیزایی که تو نباید ببینی !
ا/ت:ولی من میخوام ببینم!
تهیونگ:اما من نمیخوام ببینی!
ا/ت:تهیونگا
تهیونگ:ا/ت...خدام خداته اگه فقط...فقط یه صفحه از اونو ببینی....دیگه تضمین نمیکنم زنده باشی!
ا/ت یه برگشت بدون اینکه نگاه کنه باز کرد*
ا/ت:به دیکه نداشتم!
تهیونگ:ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
۱۹.۱k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.