Part 38

Part 38


(پایان فلش بک)
(حال)
ا.ت ویو:
تولد امسالم هم بدون جیمین تموم شد از همه تشکر و خدافظی کردم و همراه با بورا از کافه زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم کادو های خیلی خوبی بهم داده بودن خیلی دوسشون داشتم
توی راه بودیم که
بورا:ا.ت حالت خوبه؟ چرا انقدر دپرسی؟
ا.ت:دلم برای جیمین تنگ شده
بورا: تو که هرروز همینو میگی خب بهش زنگ بزن
ا.ت:دلم میخواد اما از وقتی رفته اونجا شماره‌ی جدید گرفته و من ندارمش
بورا:اوووففف خوبه دیگه
که رسیدیم از ماشین پیاده شدم و وسایلمو ور داشتم
بورا:ا.ت میخوایی امشب پیشت بمونم؟
ا.ت:نه نه اصلا برو خونه
بورا:اگه کارم داشتی بگو
ا.ت:اوهوم باشه
و بورا رفت منم رفتم داخل و مستقیم رفتم داخل اتاقم که دیدم روی تختم چند تا کادو هست رفتم نزدیک کادو ها که یه یاد داشت روشون بود بازش کردم نوشته بود:
ا.ت عزیزم یک سال از نبودنم گذشت ولی همچنان روز به روز بیشتر عاشق میشم این کادو هارو برای تو فرستادم امید وارم دوسشون داشته باشی توی یه چشم به هم زدن دوباره هم رو میبینیم خیلی دوست دارم_جیمین
و آخرش هم یه امضای خیلی قشنگ زده بود
اشکام دونه به دونه سرازیر میشدم سرم رو بالا گرفتم تا اشکام کمتر بیاد وقتی آروم شدم رفتم سمت کادو ها و بازشون کردم(گذاشتم)
ا.ت:خیلی خوشگلن مرسی جیمین(سگ ذوق)
ادمین:...
ادامه دارد
شرط:
لایک بالای۱۲
کامنت:بالای20
منتظرم😎❤