من آن بیدم که مجنون است؛
من آن بیدم که مجنون است؛
کنار برکه ی آبی،به دور از هر هیاهویی
و در یک بازی زیبا،شده عاشق به یک ماهی
و وقتی که نگار یار،به روی آب میبیند
ز شوق دیدن معشوقه ی زیبا
تمام شاخسارش را
پریشان میکند یکجا،به مثل عاشقی شیدا
و در وقت نسیم صبح،
چنان رقصی کند برپا،هزاران شاخه ی زیبا
برای ماهی دریا
و میریزد به روی آب،تمام برگ هایش را
که تا گوید به آن ماهی
که ای معشوقه ی زیبا
فدایت میکنم یکجا،تمام ثروت خود را!
و من آن بید مجنونم
که عاشق گشته بر ماهی
و آن ماهی برای من
تویی ای یار مه سیما.
کنار برکه ی آبی،به دور از هر هیاهویی
و در یک بازی زیبا،شده عاشق به یک ماهی
و وقتی که نگار یار،به روی آب میبیند
ز شوق دیدن معشوقه ی زیبا
تمام شاخسارش را
پریشان میکند یکجا،به مثل عاشقی شیدا
و در وقت نسیم صبح،
چنان رقصی کند برپا،هزاران شاخه ی زیبا
برای ماهی دریا
و میریزد به روی آب،تمام برگ هایش را
که تا گوید به آن ماهی
که ای معشوقه ی زیبا
فدایت میکنم یکجا،تمام ثروت خود را!
و من آن بید مجنونم
که عاشق گشته بر ماهی
و آن ماهی برای من
تویی ای یار مه سیما.
۶۵۳
۱۱ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.