فیک عشق قدیمی
فیک عشق قدیمی
پارت ²⁵
ات ویو
حس کردم داره بیدار میشه سریع پاشدم و سمت اشپزخونه رفتم، یه نگاه به غذا کردم، تا اون جایی که یادمه همهی غذاهاش خوردن داشت
تهیونگ: عه بیدار شدی بهتری
ات: اوهوم "سرد"
تهیونگ: .... . چیزی شده؟؟
ات: باید چیزی بشه؟؟
تهیونگ: اوممم... نه آخه یه لحظه فک کردم اتفاقی افتاده
ات: اتفاقی که نباید میوفتاد ۲۰ سال پیش افتاد
تهیونگ: ات چه اتفاقی درمورد چی حرف میزنی
((کیوتا از اینجا به بعد بقیهی این پارتو با اهنگ اسلاید بعد بخونین قشنگ میشه))
ات: ولم کن بابااا
تهیونگ: صبر کن "جدی"
ات: میگم ولم کننن "جدی و محکم"
تهیونگ: اول دلیل اینکارات چیه بعدش برو
ات: هه "پوزخند" یعنی تو واقعا نمیدونی یا خودتو زدی به خنگی
ات: تو با رفتنت منو نابود کردی میفهمیییی لعنتی تو قول دادیییی بهم زنگ بزنی قول دادی فراموشم نکنی گفتی برمیگردی پس همش حرف مفت بو..... "کلش با داده"
تهیونگ: نتونستممممم لعنتی نتونستم صداتو بشنوم و بیشتر دلتنگت بشم نتونستم چون میدونستم خودمو بیشتر داغون میکنم "داد بلند"
ات: ...... (با حرفاش تو فکر رفت ولی سریع خودشو جمع کرد)
ات: نتونستم!!! هه "پوزخند" چه دلیل قانع کننده ای، اصن تو میدونی این سالا چی به سر من اومده مامانم و بابام، کل زندگیم، سایه های بالا سرم، مردن میفهمیییی توی تصادف مردن
تهیونگ: چ.چیییی؟؟ ت.تسلیت میگم "خیلی ناراحت"
ات: هه تسلیت! تو... تو کل وجودم بودی، امید زندگیم بودی، توام گذاشتی رفتی، جورج چی؟ اونم رفت، درسته ازدواجم باهاش اجباری بود ولی ۱۵ سال باهاش زندگی کردم همسرم بود، بابای بچم، اونم رفت، تو چی از بدبختی هام میدونستی؟؟ هیچی، هیچی نمیدونی "داد و گریهی شدید"
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
_________________________________
پارت ²⁵
ات ویو
حس کردم داره بیدار میشه سریع پاشدم و سمت اشپزخونه رفتم، یه نگاه به غذا کردم، تا اون جایی که یادمه همهی غذاهاش خوردن داشت
تهیونگ: عه بیدار شدی بهتری
ات: اوهوم "سرد"
تهیونگ: .... . چیزی شده؟؟
ات: باید چیزی بشه؟؟
تهیونگ: اوممم... نه آخه یه لحظه فک کردم اتفاقی افتاده
ات: اتفاقی که نباید میوفتاد ۲۰ سال پیش افتاد
تهیونگ: ات چه اتفاقی درمورد چی حرف میزنی
((کیوتا از اینجا به بعد بقیهی این پارتو با اهنگ اسلاید بعد بخونین قشنگ میشه))
ات: ولم کن بابااا
تهیونگ: صبر کن "جدی"
ات: میگم ولم کننن "جدی و محکم"
تهیونگ: اول دلیل اینکارات چیه بعدش برو
ات: هه "پوزخند" یعنی تو واقعا نمیدونی یا خودتو زدی به خنگی
ات: تو با رفتنت منو نابود کردی میفهمیییی لعنتی تو قول دادیییی بهم زنگ بزنی قول دادی فراموشم نکنی گفتی برمیگردی پس همش حرف مفت بو..... "کلش با داده"
تهیونگ: نتونستممممم لعنتی نتونستم صداتو بشنوم و بیشتر دلتنگت بشم نتونستم چون میدونستم خودمو بیشتر داغون میکنم "داد بلند"
ات: ...... (با حرفاش تو فکر رفت ولی سریع خودشو جمع کرد)
ات: نتونستم!!! هه "پوزخند" چه دلیل قانع کننده ای، اصن تو میدونی این سالا چی به سر من اومده مامانم و بابام، کل زندگیم، سایه های بالا سرم، مردن میفهمیییی توی تصادف مردن
تهیونگ: چ.چیییی؟؟ ت.تسلیت میگم "خیلی ناراحت"
ات: هه تسلیت! تو... تو کل وجودم بودی، امید زندگیم بودی، توام گذاشتی رفتی، جورج چی؟ اونم رفت، درسته ازدواجم باهاش اجباری بود ولی ۱۵ سال باهاش زندگی کردم همسرم بود، بابای بچم، اونم رفت، تو چی از بدبختی هام میدونستی؟؟ هیچی، هیچی نمیدونی "داد و گریهی شدید"
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
_________________________________
۱.۲k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.