وقتی توی اتاق فرار همو میبینید p2
پیاده شدیم و رفتیم پیش یونا و اینا
یونا: عه دیدی گفتم میان
ا.ت: یونا من تو رو چیکار بکنم یعنی !! جا پیدا کردی برای تفریح آخه
یونا: ( خندیدن) بریم داخللل
ا.ت: ساعت چنده اونی
هیونا: اوممم ۱۱
ا.ت: هیچ کس اینجا نیست ترسناکه
یونا: خوب چون دیر اومدیم خوبه به صف واینمیستیم
رفتیم داخل اتاق
من به هیونا چسبیده بودم و بقیه معما هارو حل میکردن
در باز شد و وارد اتاق دیگه ای شدیم که یه نفر با صورت دلقکی دنبالمون افتاد
ا.ت: جیغغغغغغ خدایا خودت کمکککک کنننن
فرار کردن داخل یه انباری هیچ کس اونجا نبود
بچه هارو گم کرده بودم نشستم اونجا که پرده شروع به تکون خورد کرد و بلند شد
جیغ بلندی کشیدم
روح داشت نزدیکم میشد که پامو بلند کردم و از وسطش زدم
همینجوری افتاد که در و باز کردم و شروع به فرار کردم
یه نفر با اره پشتم میدویید
همینجوری میدوییدم که خوردم به یه نفر
برگشت و نگام کرد که مشتی نثارش کردم
من واقعا میترسیدم برای همین حرکاتم دست خودم نبود
به جای روشن تری رسیدم
به اطرافم نگاه کردم که یه آدم دیگه جلوم سبز شد
پاهام دیگه جون نداشت
به گریه افتادم و تو خودم مچاله شدم
ا.ت: بهم آسیب نرسون
انگار که نرگان شده باشه متسکشو در آورد و پیشم نشست
....: هی گریه نکن منم آدمم مثل تو ببین من نمی خوام آسیبی به تو برسونم
ا.ت: من از اینجا میترسم می خوام برم
......: باشه میبرمت بیرون گریه نکن
بلند شدیم
.....: الان حالت خوبه؟
ا.ت: اره خوبم فقط..
....: نگران نباش اونا دوستامن اگه نزدیک اومدن بهشون میگم نترس
ا.ت: باشه راستی اسمت چیه؟
.....: جیمین،،، پارک جیمین
ا.ت: اوه منم اتم ،،، کیم ا.ت
جیمین: اوممم خوشبختم
خیلی جذاب بود ولی خیلی هم آشنا میزد
یک دفعه وایساد
شرط پارت بعدی:
۱۳ لایک
یونا: عه دیدی گفتم میان
ا.ت: یونا من تو رو چیکار بکنم یعنی !! جا پیدا کردی برای تفریح آخه
یونا: ( خندیدن) بریم داخللل
ا.ت: ساعت چنده اونی
هیونا: اوممم ۱۱
ا.ت: هیچ کس اینجا نیست ترسناکه
یونا: خوب چون دیر اومدیم خوبه به صف واینمیستیم
رفتیم داخل اتاق
من به هیونا چسبیده بودم و بقیه معما هارو حل میکردن
در باز شد و وارد اتاق دیگه ای شدیم که یه نفر با صورت دلقکی دنبالمون افتاد
ا.ت: جیغغغغغغ خدایا خودت کمکککک کنننن
فرار کردن داخل یه انباری هیچ کس اونجا نبود
بچه هارو گم کرده بودم نشستم اونجا که پرده شروع به تکون خورد کرد و بلند شد
جیغ بلندی کشیدم
روح داشت نزدیکم میشد که پامو بلند کردم و از وسطش زدم
همینجوری افتاد که در و باز کردم و شروع به فرار کردم
یه نفر با اره پشتم میدویید
همینجوری میدوییدم که خوردم به یه نفر
برگشت و نگام کرد که مشتی نثارش کردم
من واقعا میترسیدم برای همین حرکاتم دست خودم نبود
به جای روشن تری رسیدم
به اطرافم نگاه کردم که یه آدم دیگه جلوم سبز شد
پاهام دیگه جون نداشت
به گریه افتادم و تو خودم مچاله شدم
ا.ت: بهم آسیب نرسون
انگار که نرگان شده باشه متسکشو در آورد و پیشم نشست
....: هی گریه نکن منم آدمم مثل تو ببین من نمی خوام آسیبی به تو برسونم
ا.ت: من از اینجا میترسم می خوام برم
......: باشه میبرمت بیرون گریه نکن
بلند شدیم
.....: الان حالت خوبه؟
ا.ت: اره خوبم فقط..
....: نگران نباش اونا دوستامن اگه نزدیک اومدن بهشون میگم نترس
ا.ت: باشه راستی اسمت چیه؟
.....: جیمین،،، پارک جیمین
ا.ت: اوه منم اتم ،،، کیم ا.ت
جیمین: اوممم خوشبختم
خیلی جذاب بود ولی خیلی هم آشنا میزد
یک دفعه وایساد
شرط پارت بعدی:
۱۳ لایک
۱۵.۴k
۰۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.