پارت آخر فیک فقط به من نگاه کن
#رزی
یه خانمه اومد گف که باید به عنوان مادرم دست اونو بگیرم و برم منم که تو این مدت نقشمو کشیده بودم فقط سرمو تکون دادم
دست اون خانمه رو گرفتم و با هم اومدیم بیرون و من کنار چانیول وایسادم
چه به خودشم رسیده😒
هه خودتم بمشی به پای جیمین من نمیرسی😏
الان تا چن دیقه میاد اینجا پدر تک تکتونو در میاره
کساییی که دارین میخونین تعحب نکنین من از کجا میدونم
این نویسندتون یادش رف توی معرفی شخصیت من بنویسه بسیااااار فوضول و کنجکاو
بعله بعله
اصن مگه میشه من بفهمم جیمین به همه یه وسیله داده که تاکیید هم داره همیشه باهامون باشه بعد برام سوال نشه چرا؟
خب آخه هر می فک بکنه متوجه میشه یه چیزی توش کار گذاشتن
یکی مث من هم که حتما باید مطمئن شه انقد اون وسیله رو اینور اونور میکنه تا پیداش کنه
بله اینجوریاس که من نیدونم جیمین تو انگشترم ردیاب گذاشته
عاقد:آیا شما پارک چه یونگ را به همسری خود میپذیرید؟
چانیول:بله😌
عاقد:آیا شما پارک چانیول را به همسری خود میپذیرید؟
اوه اوضاع خیته باید وقت بخرم
آها یافتم
الکی سرفه می کنم تا فک کنن هول شدم و نمی تونم جواب بدم
رزی:سرفه سرفه سرفه سرفه...
چانیول:عه رزی چت شد
رزی:آب ..سرفه سرفه ...پریده سرفه سرفه ...تو گلوم...
بادیگاردا تفنگ به دست وایساده بودن و نمیدونستن چیکار کنن
چانیول:د چرا واستادین تفنگاتونو لندازبن برین یه غلطی کنین
یهویی همشون با هم تفنگاشونو انداختن اینور و انور میدوییدن تا یه راه حلی پیدا کنن بعضی هاشونم اون وسطا میخوردن به همو میوفتادن زمین و من تو دلم از خنده جر میخوردم ولی در ظاهر داشتم سرفه میکردم
همشون گم و گور شده بودن و چانیول و اون یارو عاقده بقل من وایساده بودن
جیمین
وارد ساختمون شده بودیم
هممون قایم شده بودیم تا کسی نبینتمون
که یهو تعدادی زیادی آدم که اصلحه نذاشتن اومدن و اینور اونور میرفتن😶
بچه ها:ودف😐؟اینا چشونه؟😐
جیمین:هر چیشون هس به نفع ماعه زود باشین دستگیرشون کنین
هممون پاشدیم و اون بیچاره ها که از شکشون تو جا خشکشون زده بود دستگیر کردیم
یعنی چی؟
این همه بادیگارد هیکلی چرا اینجا دارن بدون تفنگ ول میچرخن؟
قضیه چیه
ادامه پست بعدی
یه خانمه اومد گف که باید به عنوان مادرم دست اونو بگیرم و برم منم که تو این مدت نقشمو کشیده بودم فقط سرمو تکون دادم
دست اون خانمه رو گرفتم و با هم اومدیم بیرون و من کنار چانیول وایسادم
چه به خودشم رسیده😒
هه خودتم بمشی به پای جیمین من نمیرسی😏
الان تا چن دیقه میاد اینجا پدر تک تکتونو در میاره
کساییی که دارین میخونین تعحب نکنین من از کجا میدونم
این نویسندتون یادش رف توی معرفی شخصیت من بنویسه بسیااااار فوضول و کنجکاو
بعله بعله
اصن مگه میشه من بفهمم جیمین به همه یه وسیله داده که تاکیید هم داره همیشه باهامون باشه بعد برام سوال نشه چرا؟
خب آخه هر می فک بکنه متوجه میشه یه چیزی توش کار گذاشتن
یکی مث من هم که حتما باید مطمئن شه انقد اون وسیله رو اینور اونور میکنه تا پیداش کنه
بله اینجوریاس که من نیدونم جیمین تو انگشترم ردیاب گذاشته
عاقد:آیا شما پارک چه یونگ را به همسری خود میپذیرید؟
چانیول:بله😌
عاقد:آیا شما پارک چانیول را به همسری خود میپذیرید؟
اوه اوضاع خیته باید وقت بخرم
آها یافتم
الکی سرفه می کنم تا فک کنن هول شدم و نمی تونم جواب بدم
رزی:سرفه سرفه سرفه سرفه...
چانیول:عه رزی چت شد
رزی:آب ..سرفه سرفه ...پریده سرفه سرفه ...تو گلوم...
بادیگاردا تفنگ به دست وایساده بودن و نمیدونستن چیکار کنن
چانیول:د چرا واستادین تفنگاتونو لندازبن برین یه غلطی کنین
یهویی همشون با هم تفنگاشونو انداختن اینور و انور میدوییدن تا یه راه حلی پیدا کنن بعضی هاشونم اون وسطا میخوردن به همو میوفتادن زمین و من تو دلم از خنده جر میخوردم ولی در ظاهر داشتم سرفه میکردم
همشون گم و گور شده بودن و چانیول و اون یارو عاقده بقل من وایساده بودن
جیمین
وارد ساختمون شده بودیم
هممون قایم شده بودیم تا کسی نبینتمون
که یهو تعدادی زیادی آدم که اصلحه نذاشتن اومدن و اینور اونور میرفتن😶
بچه ها:ودف😐؟اینا چشونه؟😐
جیمین:هر چیشون هس به نفع ماعه زود باشین دستگیرشون کنین
هممون پاشدیم و اون بیچاره ها که از شکشون تو جا خشکشون زده بود دستگیر کردیم
یعنی چی؟
این همه بادیگارد هیکلی چرا اینجا دارن بدون تفنگ ول میچرخن؟
قضیه چیه
ادامه پست بعدی
۴۸.۸k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.