چهره گم شده
چهره گم شده
P¹
ا.ت ویو
طبق عادتم ساعت ⁵ صبح بلند شدم تا ساعت⁵:³⁰ ورزش کردم و خودمو تو وان حموم وِلوُ کردم و بعد از¹⁰مین از حموم در اومدم لباسام رو پوشیدم موهام رو خشک کردم و راه افتادم به سمت مدرسه.
من همیشه از این کوچه میرم اره کوچه خیلی تنگ و ترسناکی هست ولی تو این کوچه یه سوپر مارکت هست که من همیشه ازش وسایلم رو میگیرم..
این چند روزه خیلی حس میکنم که همیشه یکی دنبالمه و نگاه های سنگینی رو روی خودم حس میکنم ولی امروزم مثل بقیه روز ها بیخیال شدم و رفتم به مدرسه
رفتم داخل کلاس و همون اش و همون کاسه هرروز درس های تکراری و یهعالمه دیگه چرت و پرت دیگه
بعد مدرسه
ا.ت ویو
ای خدا بازم این نگاه های سنگین وای دیگ خسته شدم
یه دفه داد زدم
ا.ت:اهای تو کی هستی که خمیشه دنبالم میکنی ها کی هستی؟؟؟؟؟؟؟(داد،خشم)
...................
ا.ت:مگه نمیگم خودتو نشون بده ها (داد،خشم)
که یه مدر غول پیکر از جلو سبز شد جسه اون مرد خیلی بزرگ بود من بهش نمیخوردم
خواستم از پشت در برم که خوردم به یه کی ظاهر اینم شبیه اون یکی بود
دوباره میخواستم در برم که دور و برم پر شد بااون مردایی که شبیه بادیگارد بودن
که یه دفه یه دستمال گرفتن جلو دهنم و بیهوش شدم
کوک ویو در عمارت
خیلی وقته این دخترو زیر نظر دارم ولی انگاد تازگیا فهمیده بیچاره نمیدونه که من حتی وقتی تو بوسان هم زندگی میکرد زیر نظر دارمش
که یه دفه به همون بادیگاردی که گفته بودم مراقب ا.ت باشه زنگ زد
مکالمه:
کوک:خوب کارت
بادیگارد:ببخشید خانم ا.ت توی کوچه همیشگی دارن داد بیداد میکنن که ما کی هستیم
چیکار کنیم ارباب
کوک:نقشه رو الان عملی کنید و بیاریدش
بادیگارد:چشم
پایان مکالمه
P¹
ا.ت ویو
طبق عادتم ساعت ⁵ صبح بلند شدم تا ساعت⁵:³⁰ ورزش کردم و خودمو تو وان حموم وِلوُ کردم و بعد از¹⁰مین از حموم در اومدم لباسام رو پوشیدم موهام رو خشک کردم و راه افتادم به سمت مدرسه.
من همیشه از این کوچه میرم اره کوچه خیلی تنگ و ترسناکی هست ولی تو این کوچه یه سوپر مارکت هست که من همیشه ازش وسایلم رو میگیرم..
این چند روزه خیلی حس میکنم که همیشه یکی دنبالمه و نگاه های سنگینی رو روی خودم حس میکنم ولی امروزم مثل بقیه روز ها بیخیال شدم و رفتم به مدرسه
رفتم داخل کلاس و همون اش و همون کاسه هرروز درس های تکراری و یهعالمه دیگه چرت و پرت دیگه
بعد مدرسه
ا.ت ویو
ای خدا بازم این نگاه های سنگین وای دیگ خسته شدم
یه دفه داد زدم
ا.ت:اهای تو کی هستی که خمیشه دنبالم میکنی ها کی هستی؟؟؟؟؟؟؟(داد،خشم)
...................
ا.ت:مگه نمیگم خودتو نشون بده ها (داد،خشم)
که یه مدر غول پیکر از جلو سبز شد جسه اون مرد خیلی بزرگ بود من بهش نمیخوردم
خواستم از پشت در برم که خوردم به یه کی ظاهر اینم شبیه اون یکی بود
دوباره میخواستم در برم که دور و برم پر شد بااون مردایی که شبیه بادیگارد بودن
که یه دفه یه دستمال گرفتن جلو دهنم و بیهوش شدم
کوک ویو در عمارت
خیلی وقته این دخترو زیر نظر دارم ولی انگاد تازگیا فهمیده بیچاره نمیدونه که من حتی وقتی تو بوسان هم زندگی میکرد زیر نظر دارمش
که یه دفه به همون بادیگاردی که گفته بودم مراقب ا.ت باشه زنگ زد
مکالمه:
کوک:خوب کارت
بادیگارد:ببخشید خانم ا.ت توی کوچه همیشگی دارن داد بیداد میکنن که ما کی هستیم
چیکار کنیم ارباب
کوک:نقشه رو الان عملی کنید و بیاریدش
بادیگارد:چشم
پایان مکالمه
۶۶۶
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.