Trust me! Don't trust her!

Trust me!
Don't trust her!
Part4

Y/N:هی تو بانی پلیس..گم میشی تو یا گمت کنم؟
Jung KooK:باشه
داشتیم میرفتیم داخل..
Taehyuong: جونگ کوک شی
رومو برگردوندم که دیدم تهیونگ داره گریه می‌کنه..
Jung KooK:تهیونگ شی
Jung KooK:میشه ی لحظه بهش ی چیزیو بگم؟
Y/N:اوف حوصله ندارم فقط سریعععع
Jung KooK:چشممممم
دویدم سمت تهیونگ..روشو کرد اونور..بازم رفتم جلوش یهو نگاهم کرد..منم نزدیک تر شدم سمت گوشش
Jung KooK:هی تهیونگ چرا ناراحتی؟نگران نباش خودم خواستم
Taehyuong:چرا؟معلوم نیس اون دختره‌ی دیوونه باهات چیکار می‌کنه
Jung KooK:مهم نیست,من عاشقش شدم و بخاطر همین الان بهترین فرصته, نمی‌دونم چم شده تنها چیزی که میدونم اینه که دوسش دارم و نمی‌دونم چرا الان حاضرم هرکاری بکنم براش در صورتی که اون حسی بهم نداره و براش هیچ ارزشی هم ندارم
Taehyuong:واقعا دوسش داری؟
Jung KooK:هوم
Taehyuong:اوکی به هیونگا میگم منصرفت نکنن و تو هم برو به عشقت برس و مهم تر از همچی مراقب خودت باش(لبخند)
Jung KooK:ممنون هیونگ,دوستون دارم
Y/N:یاااااا درجریانید که الان همتونو میکشم؟
Jung KooK:اومدممممممم(با ذوق)
All Members:این چش شده؟
رفتیم داخل..
Taehyuong:اوکی براتون توضیح میدم