مهدی باکری و اسماعیل دقایقی نه ساله، حسن باقری و ابراهیم
مهدی باکری و اسماعیل دقایقی نه ساله، حسن باقری و ابراهیم همت هشت ساله، حسین خرازی شش ساله ، احمد کاظمی ، مهدی زینالدین و حسن تهرانیمقدم چهار ساله ، محمود کاوه و علی هاشمی دو ساله ، کودکانی دور از هم، هر کدام در شهری و روستایی ، آن ستارههای دور از هم در کهکشان راه خمینی ، آنقدر دور که هیچ منجمی نمیتوانست پیشبینی کند روزی که چندان دور نیست این ستارهها در یک مدار قرار خواهند گرفت و چشم آسمان از نورشان روشن خواهد شد
تازه این کودکان فرماندهان سپاه خمینی کبیر بودند و بسیاری از سربازان آنان حتی هنوز پای بر زمین ، این سیاره رنج نگذاشته بودند ، گفتیم فرمانده و سرباز بگذار همینجا تکلیف این دو کلمه را روشن کنیم ، میدانی چرا فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران که نامش لرزه بر اندام دشمنان میانداخت خود را همیشه سرباز میدانست و مینامید و وصیت کرد بر سنگ مزارش بنویسند سرباز قاسم سلیمانی ، همان سربازی که چند روز پیش یک رسانه آمریکایی با کینهای عمیق نوشت سلیمانی شبه نظامیان عراق، لبنان و یمن ، افغانستان ، پاکستان ، سوریه و فلسطین را جاانداخته را به یک اتحاد راهبردی متصل و نیروی قدس را به نوعی ناتو تبدیل کرد
در روزگاری که آدمها به دنبال نام هستند و برای خود لقب میسازند و میتراشند و برای محکمکاری سفارش میدهند، مردی که سرنوشت منطقه و بلکه جهان را تغییر داد، به او لقب فرمانده سایهها ، خردکننده داعش و قویترین مرد خاورمیانه داده بودند و فرماندهان ارتش آمریکا به او حسادت میکردند ، خود را سرباز میداند ، ریشه ماجرا به همان پیرمرد طوفانی برمیگردد که بر صندلی ساده حسینیه جماران مینشست و آرام سخن میگفت و دنیا را به لرزه درمیآورد ، قاسم شاگرد مکتب حضرت روحالله بود ، همان که بنیانگذار انقلابش میخواندند ، مرد قرن ، سیاستمدار عصر ، تغییردهنده جهان و تاریخ و البته که همه اینها بود اما وقتی یکی از مریدانش فریاد زد ما همه سرباز توئیم خمینی ، گوش به فرمان توئیم خمینی ، باز ساده اما از روی عقیده و منطبق با عمل خویش گفت نه من سرباز توام و نه تو سرباز من ، همه سرباز خداییم انشاءالله
تازه این کودکان فرماندهان سپاه خمینی کبیر بودند و بسیاری از سربازان آنان حتی هنوز پای بر زمین ، این سیاره رنج نگذاشته بودند ، گفتیم فرمانده و سرباز بگذار همینجا تکلیف این دو کلمه را روشن کنیم ، میدانی چرا فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران که نامش لرزه بر اندام دشمنان میانداخت خود را همیشه سرباز میدانست و مینامید و وصیت کرد بر سنگ مزارش بنویسند سرباز قاسم سلیمانی ، همان سربازی که چند روز پیش یک رسانه آمریکایی با کینهای عمیق نوشت سلیمانی شبه نظامیان عراق، لبنان و یمن ، افغانستان ، پاکستان ، سوریه و فلسطین را جاانداخته را به یک اتحاد راهبردی متصل و نیروی قدس را به نوعی ناتو تبدیل کرد
در روزگاری که آدمها به دنبال نام هستند و برای خود لقب میسازند و میتراشند و برای محکمکاری سفارش میدهند، مردی که سرنوشت منطقه و بلکه جهان را تغییر داد، به او لقب فرمانده سایهها ، خردکننده داعش و قویترین مرد خاورمیانه داده بودند و فرماندهان ارتش آمریکا به او حسادت میکردند ، خود را سرباز میداند ، ریشه ماجرا به همان پیرمرد طوفانی برمیگردد که بر صندلی ساده حسینیه جماران مینشست و آرام سخن میگفت و دنیا را به لرزه درمیآورد ، قاسم شاگرد مکتب حضرت روحالله بود ، همان که بنیانگذار انقلابش میخواندند ، مرد قرن ، سیاستمدار عصر ، تغییردهنده جهان و تاریخ و البته که همه اینها بود اما وقتی یکی از مریدانش فریاد زد ما همه سرباز توئیم خمینی ، گوش به فرمان توئیم خمینی ، باز ساده اما از روی عقیده و منطبق با عمل خویش گفت نه من سرباز توام و نه تو سرباز من ، همه سرباز خداییم انشاءالله
۷۱۳
۱۷ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.