رمان ازدواج اجباری
#ازدواج_اجباری_پارت_۹
*چرا میخوابی
با لجبازی لب زدم:
_نخیر جناب هر اتاقی بدی میرم میخوابم غیر از اتاق تو
خواست چیزی بگه که گوشیش زنگ خورد.
*الو پارسا.....الان؟....
نیم نگاهی بهم کرد.
*اوک الان میام
تلفن رو قطع کرد و خواست
بره که با شیطونی لب زدم:
_کجا با این عجله
*کار دارم
_مث اینکه یادت رفته الان زن داری
پوفی کشید و منتظر بقیه حرفم موند.
_کجا میری؟
*تو چیکار داری؟
نیش خندی زدم.
_من حق دارم بدونم شوهرم کجا میره دیگه نه؟
پوزخندی زد:
*خیله خب فردا که بیدار شدی همه چیزو نشونت میدم.
_باشه. قول دادیا
*خدافظ
دستی تکون دادم و داخل اتاق رفتم.
رفتم روشویی و صورتمو شستم.
لباسامم عوض کردم و رو تخت نشستم و مشغول چرخیدن با گوشی شدم.
۱ ساعت از رفتن آرشام گذشته بود منم خوابم میومد برای همین
گوشی رو کنار گذاشتم و خوابیدم.
چند دقیقه بعد صدای باز شدن در اومد و خودمو زدم به خواب.
#آرشام
ساعت ۳ و نیم شده بود داخل اتاق رفتم تینا خواب بود.
لباسام رو عوض کردم و آبی به صورتم زدم.
آروم روی تخت رفتم.
صورتش رو نگاهی انداختم.
آروم جوری کخ بیدار نشه موهاش رو نوازش کردم و
خیلی زود خوابم برد.
#تینا
صبح بلند شدم و صورت آرشام رو جلوم دیدم که یهو ترسیدم و جیغ کشیدم
هولش دادم و
از تخت افتاد پایین...
بدبخت آرشام با کی قراره زندگی کنه.
دلبر وحشی امشب گذاشته میشه.
فردا سرم شلوغه ولی سعی میکنم پارت بدم شاید فردا صب بدم.
ازین به بعد هم بعد از ۶ بعدازظهر پارت داریم.
به غیر از روز های یک شنبه.
پنج شنبه و جمعه هم روزی ۲ پارت از هر کدوم رمانا دریم.
بحی
کپی اصکی ممنوعه
*چرا میخوابی
با لجبازی لب زدم:
_نخیر جناب هر اتاقی بدی میرم میخوابم غیر از اتاق تو
خواست چیزی بگه که گوشیش زنگ خورد.
*الو پارسا.....الان؟....
نیم نگاهی بهم کرد.
*اوک الان میام
تلفن رو قطع کرد و خواست
بره که با شیطونی لب زدم:
_کجا با این عجله
*کار دارم
_مث اینکه یادت رفته الان زن داری
پوفی کشید و منتظر بقیه حرفم موند.
_کجا میری؟
*تو چیکار داری؟
نیش خندی زدم.
_من حق دارم بدونم شوهرم کجا میره دیگه نه؟
پوزخندی زد:
*خیله خب فردا که بیدار شدی همه چیزو نشونت میدم.
_باشه. قول دادیا
*خدافظ
دستی تکون دادم و داخل اتاق رفتم.
رفتم روشویی و صورتمو شستم.
لباسامم عوض کردم و رو تخت نشستم و مشغول چرخیدن با گوشی شدم.
۱ ساعت از رفتن آرشام گذشته بود منم خوابم میومد برای همین
گوشی رو کنار گذاشتم و خوابیدم.
چند دقیقه بعد صدای باز شدن در اومد و خودمو زدم به خواب.
#آرشام
ساعت ۳ و نیم شده بود داخل اتاق رفتم تینا خواب بود.
لباسام رو عوض کردم و آبی به صورتم زدم.
آروم روی تخت رفتم.
صورتش رو نگاهی انداختم.
آروم جوری کخ بیدار نشه موهاش رو نوازش کردم و
خیلی زود خوابم برد.
#تینا
صبح بلند شدم و صورت آرشام رو جلوم دیدم که یهو ترسیدم و جیغ کشیدم
هولش دادم و
از تخت افتاد پایین...
بدبخت آرشام با کی قراره زندگی کنه.
دلبر وحشی امشب گذاشته میشه.
فردا سرم شلوغه ولی سعی میکنم پارت بدم شاید فردا صب بدم.
ازین به بعد هم بعد از ۶ بعدازظهر پارت داریم.
به غیر از روز های یک شنبه.
پنج شنبه و جمعه هم روزی ۲ پارت از هر کدوم رمانا دریم.
بحی
کپی اصکی ممنوعه
۴.۴k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.