دقیقا پشت سرت! 💄p⁸
مینسو : بهتره امشبو من نرم خونه..
جانکوک : خب بیا خونه من
مینسو : هاا چیی؟ن..نه حرفشم نزن
جانکوک : حرف نزن الان نزدیک ۳ شبه
مینسو : ا..ما..اما..باشه
#از_زبون_مینسو
اون شب رفتیم خونه کوکو یچیزی خوردیم میخواست بره بخوابه که..🩸
(بی جنبه ها نخونن)❗
مینسو : جانکوک..تو وقتی اومدی نجاتم بدی بهم چی گفتی؟
جانکوک : نیازی نیست دوباره بگم وقتی شنیدی..
مینسو : تو واقعا دوسم داری؟
جانکوک : خب لعنتی مگه مرض دارم که شوخی کنم تو اون شرایط..
مینسو : راستش منم تا این مدت یه علاقه خ خاصی بهت پیدا کردم شاید عاشق شدن..
جانکوک : هاا..
مینسو : بهم نزدیک تر شد..چیکار میکنی؟
جانکوک : ...(جواب نداد)
مینسو : دوتا دستشو گذاشت رو صورتم..هی خودتو کنترل کن..میخواستم فرار کنم اما قدرت اون بیشتر بود...ولم کن..
جانکوک : صورتمو به صورتش نزدیک تر کردمو بوسه خشنیو شروع کردم..
مینسو : چیزی نمیتونستم بگم..
جانکوک : باید همین امشب انجامش بدیم!🩸
ADMIN : #yuna
---------------------
P : p⁸
--------
copy : 🚫
--------------
(بچه ها الان فقط لباسام مونده تا این پارتو بنویسم آب شدم)😐
جانکوک : خب بیا خونه من
مینسو : هاا چیی؟ن..نه حرفشم نزن
جانکوک : حرف نزن الان نزدیک ۳ شبه
مینسو : ا..ما..اما..باشه
#از_زبون_مینسو
اون شب رفتیم خونه کوکو یچیزی خوردیم میخواست بره بخوابه که..🩸
(بی جنبه ها نخونن)❗
مینسو : جانکوک..تو وقتی اومدی نجاتم بدی بهم چی گفتی؟
جانکوک : نیازی نیست دوباره بگم وقتی شنیدی..
مینسو : تو واقعا دوسم داری؟
جانکوک : خب لعنتی مگه مرض دارم که شوخی کنم تو اون شرایط..
مینسو : راستش منم تا این مدت یه علاقه خ خاصی بهت پیدا کردم شاید عاشق شدن..
جانکوک : هاا..
مینسو : بهم نزدیک تر شد..چیکار میکنی؟
جانکوک : ...(جواب نداد)
مینسو : دوتا دستشو گذاشت رو صورتم..هی خودتو کنترل کن..میخواستم فرار کنم اما قدرت اون بیشتر بود...ولم کن..
جانکوک : صورتمو به صورتش نزدیک تر کردمو بوسه خشنیو شروع کردم..
مینسو : چیزی نمیتونستم بگم..
جانکوک : باید همین امشب انجامش بدیم!🩸
ADMIN : #yuna
---------------------
P : p⁸
--------
copy : 🚫
--------------
(بچه ها الان فقط لباسام مونده تا این پارتو بنویسم آب شدم)😐
۳۷.۹k
۰۵ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.