پارت۶"انتقام"
"انتقام"
پارت ۶
/از زبان جیمین
از اینکه این شر و ورا رو جلو دوست دخترم گفته بود حسابی کفریم کرده بود..ولی وقتی منو بوسید حسش فرق داشت،طمع لباش،نوع بوسیدنش ،ِلذتش همچیش فرق داشت اصلا دلم نمیخواست تموم شه بعد از این کارش زود رفت دستشویی رفتم پشت در دستشویی واستادم تا بیاد بیرون
اومد بیرون تا منو دید جا خورد
_چرا اینجا واستادی؟(تعجب)
نزدیکش شدم یه نگاهی به لباش کردم
+لبات چیشده خونیه یکم انگار نتونستی خوب پاکش کنی
_چیزی نیست برو اونور
هعی نزدیک تر بهش میشدم که اونم میرفت هعی عقب تر که به دیوار خورد دستامو گذاشتم رو دیوار که جایی نره..اما یذره هم ترس یا شکی نداشت از این حرکتم انگار اصلا براش مهم نیست داشت فقط نگام میکرد
+نکنه بخاطر اینکه منو بوسیدی رفتی لباتو ساییدی؟
_منکه خودم بوسیدمت چرا باید همچی کاری بکنم؟(نیشخند)
+لبات داره هنو خون میاد بد ساییدی ها
_ایگو ایگووو صبررر عطا کن
نزدیک صورتش شدم لبامو گذاشتم رو لبش قسمت زخمش رو مک میزدم مطمئنم که میسوخت بخاطر این کارم..طمع خون رو حس میکردم تو دهنم اما دست نکشیدم بعد چند لحظه رفتم عقب..به نفس نفس افتاده بودم با اون حالت لب زدم:باز برو لباتو زخمی کن تا رد لب من پاک شه
_مرسی که خونمو خوردی..شاید من هم یه روزی خون تورو بخورم برای همین ساییدن لازم نیست(لبخند)
بعد از این حرفش هلم داد که رفتم عقب که رفت سمت اتاق و داخل شد..یه حسی داشتم انگار معتاد لباش شده بودم هعی دلم میخواست در حال مک زدنشون باشم..رفتم رو مبل نشستم ذهنم حسابی درگیر شده بود
+چی تو سرته ا.ت(اروم)
/از زبان ا.ت
تک تک کاراش رو مخم بود افتادم رو تخت باز مثل همیشه به سقف خیره شدم
_جیمین امید وارم تو این مدت که اینجام عاشقم نشی نمیخوام با درد عشق از پای در بیای.(زیرلبی)
پارت ۶
/از زبان جیمین
از اینکه این شر و ورا رو جلو دوست دخترم گفته بود حسابی کفریم کرده بود..ولی وقتی منو بوسید حسش فرق داشت،طمع لباش،نوع بوسیدنش ،ِلذتش همچیش فرق داشت اصلا دلم نمیخواست تموم شه بعد از این کارش زود رفت دستشویی رفتم پشت در دستشویی واستادم تا بیاد بیرون
اومد بیرون تا منو دید جا خورد
_چرا اینجا واستادی؟(تعجب)
نزدیکش شدم یه نگاهی به لباش کردم
+لبات چیشده خونیه یکم انگار نتونستی خوب پاکش کنی
_چیزی نیست برو اونور
هعی نزدیک تر بهش میشدم که اونم میرفت هعی عقب تر که به دیوار خورد دستامو گذاشتم رو دیوار که جایی نره..اما یذره هم ترس یا شکی نداشت از این حرکتم انگار اصلا براش مهم نیست داشت فقط نگام میکرد
+نکنه بخاطر اینکه منو بوسیدی رفتی لباتو ساییدی؟
_منکه خودم بوسیدمت چرا باید همچی کاری بکنم؟(نیشخند)
+لبات داره هنو خون میاد بد ساییدی ها
_ایگو ایگووو صبررر عطا کن
نزدیک صورتش شدم لبامو گذاشتم رو لبش قسمت زخمش رو مک میزدم مطمئنم که میسوخت بخاطر این کارم..طمع خون رو حس میکردم تو دهنم اما دست نکشیدم بعد چند لحظه رفتم عقب..به نفس نفس افتاده بودم با اون حالت لب زدم:باز برو لباتو زخمی کن تا رد لب من پاک شه
_مرسی که خونمو خوردی..شاید من هم یه روزی خون تورو بخورم برای همین ساییدن لازم نیست(لبخند)
بعد از این حرفش هلم داد که رفتم عقب که رفت سمت اتاق و داخل شد..یه حسی داشتم انگار معتاد لباش شده بودم هعی دلم میخواست در حال مک زدنشون باشم..رفتم رو مبل نشستم ذهنم حسابی درگیر شده بود
+چی تو سرته ا.ت(اروم)
/از زبان ا.ت
تک تک کاراش رو مخم بود افتادم رو تخت باز مثل همیشه به سقف خیره شدم
_جیمین امید وارم تو این مدت که اینجام عاشقم نشی نمیخوام با درد عشق از پای در بیای.(زیرلبی)
۱۹.۱k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.