وقتی که بدون اجازشون میری بار…
وقتی که بدون اجازشون میری بار…
#فلیکس#جیسونگ
کشی به بدنت دادی با لحن خماری لب زدی
× هوممم..نانا بهتره بریم
نانا: باشه حالت که خوبه؟
چشمات همش باز و بسته میشود زیادی خورده بودی و حالا نمیتونستی خودتو جمع کنی
× اره..اره عالیم
نانا سرشو تکون داد ،کمکت کرد تا بتونی راه بری
"نیم ساعت بعد"
نانا: خب دیگه من میرم برو تو خونت
× ممنون عشقمممم
دستی براش تکون دادی خنده مستی ای کردی
اونم سرش را تکون داد بعد با تاکسی ای که جلوی خونه بود دور شد
تا وقتی که از دیدت محو شه نگاهشون میکردی
بعد از رفتنشون وارد خوابگاه شدی
چراغ ها خاموش بود با دیدن وضعیت خونه ابرو هات بالا رفت و خمار لب زدی
× پسرااا کجایین
با شنیدن صدای یکی نگاهتو دادی به اتاق کناریت
به چهارچوب در تکیه داده بود اما نمیدونستی کیه
سرجات وایستادی که چراغ روشن شد
چشمات یکم درد گرفت،چندبار پلک زدی تا عادت کنی حالا میتونستی ببینی اون فرد کیع
فلیکس بود اعصبانی و خشمگین نگاهت میکرد
÷تا الان کجا بودی؟
با شنیدن صدای جیسونگ زود برگشتی به پشتت اون چراغ را روشن کرده بود
× بار
فلیکس پوزخندی زد
= یادم .. نمیاد بهت اجازه داده باشیم بری بار!
حالا کاملا مستی ازت پریده بود و با ترس به دوتاشونم نگاه میکردی چند قدم به عقب رقتی
× پ..پسرا..
÷ فلیکس راست میگه ات..ما بهت اجازه ندادیم!
دوتاشونم نزدیکت میشدن
×..دیگ..تک..
حرفت با قرار گرفتن صدای فلیکس نصفه موند
= شاید دوباره یه تنبیه نیاز داری! *روبه جیسونگ* مگه نه؟
جیسونگ نگاهشو داد به لیکسی و پوزخندی زد
÷درسته!
اسمات نونو🙄
#فلیکس#جیسونگ
کشی به بدنت دادی با لحن خماری لب زدی
× هوممم..نانا بهتره بریم
نانا: باشه حالت که خوبه؟
چشمات همش باز و بسته میشود زیادی خورده بودی و حالا نمیتونستی خودتو جمع کنی
× اره..اره عالیم
نانا سرشو تکون داد ،کمکت کرد تا بتونی راه بری
"نیم ساعت بعد"
نانا: خب دیگه من میرم برو تو خونت
× ممنون عشقمممم
دستی براش تکون دادی خنده مستی ای کردی
اونم سرش را تکون داد بعد با تاکسی ای که جلوی خونه بود دور شد
تا وقتی که از دیدت محو شه نگاهشون میکردی
بعد از رفتنشون وارد خوابگاه شدی
چراغ ها خاموش بود با دیدن وضعیت خونه ابرو هات بالا رفت و خمار لب زدی
× پسرااا کجایین
با شنیدن صدای یکی نگاهتو دادی به اتاق کناریت
به چهارچوب در تکیه داده بود اما نمیدونستی کیه
سرجات وایستادی که چراغ روشن شد
چشمات یکم درد گرفت،چندبار پلک زدی تا عادت کنی حالا میتونستی ببینی اون فرد کیع
فلیکس بود اعصبانی و خشمگین نگاهت میکرد
÷تا الان کجا بودی؟
با شنیدن صدای جیسونگ زود برگشتی به پشتت اون چراغ را روشن کرده بود
× بار
فلیکس پوزخندی زد
= یادم .. نمیاد بهت اجازه داده باشیم بری بار!
حالا کاملا مستی ازت پریده بود و با ترس به دوتاشونم نگاه میکردی چند قدم به عقب رقتی
× پ..پسرا..
÷ فلیکس راست میگه ات..ما بهت اجازه ندادیم!
دوتاشونم نزدیکت میشدن
×..دیگ..تک..
حرفت با قرار گرفتن صدای فلیکس نصفه موند
= شاید دوباره یه تنبیه نیاز داری! *روبه جیسونگ* مگه نه؟
جیسونگ نگاهشو داد به لیکسی و پوزخندی زد
÷درسته!
اسمات نونو🙄
۱۸.۶k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.