My step father 1
Part one 1
فیک جین...
"... :ولی اقای کیم، این دختر پونزده سالشه... اگ ب سرپرستی نگیرینش هم س سال دیگه میتونه ازینجا بره... ینی انقدر بزرگ هست ک نیاز ب سرپرستیه کسی نداره...!
_دهنتو ببند مزاحم... برو مدارکشو بیار...
_ات، بیا اینجا. میخوام تا قبل ازینکه مدیر شی بیاد ی چیزایی بهت بگم..."
اون الان هیفده سالش شده بود... دو سال از روزی ک ب سرپرستی گرفته شد میگذره... همه ی دوستاش بهش میگفتم خوش شانس چون بچه هایی ک سنشون بالاست و هیچکس ب سرپرستی نمیگیره، اما ات الان دختر صاحب برند دیوره... تقریبا کل خونشون عکسای جین و وسایل دیور بود... ولی اتاق ات کاملا برعکس بود... درسته تمام لباساش دیور بود، ولی روی دیوار هاش فقط عکسای خواننده های مورد علاقش بود... ی گوشه ی کوچیکش هم عکسای خودش و دوستاش... ات توی هرچیزی استعداد داشت، برای همین توی اتاقش همه چیز پیدا میشد... اخلاقای مشابهی با جین داشت، ولی زیاد باهم حرف نمیزدن... چون هروقت مکالمشون طولانی شد شروع کردن ب دعوا کردن...
*12:30 pm*
ساعت دوازده و نیم بود هنوز ات قصد بیدار شدن نداشت... ازونجایی ک تابستون بود مدرسه نداشت و میتونست هرچقدر میخواد بخوابه... ولی ب غیر از جمعه ها... جمعه ها تنها روزایی بودن ک جین از صبح خونه بود و با سر و صداهاش نمیزاشت ات بخوابه...
همونطور ک ات داشت خواب میدید بالاخره مخ بتمن و زده و دارن همو میبوسن، صدای بلند جین اومد ک داشت سرندیپیتی و میخوند...
+بتمن...
ات ویو
هولی شت... اگ یکم دیگه میخوابیدم قطعا بچه دار میشدم... اخه مرد، کرم داری؟ دلم میخواد موهاشو بکشم... دمپاییم و پوشیدم سمت سالن رفتم...
+جیننننننننننننننننننننننننننننننننن
_بلههههههههههههههههههههههههههههه
بچه ها این ی فیک شیش پارتیه تقریبا طنزه... فیک اصلی از شوگاعه ک هنوز ایده ای واسه نوشتنش ندارم...🤷♀️
فیک جین...
"... :ولی اقای کیم، این دختر پونزده سالشه... اگ ب سرپرستی نگیرینش هم س سال دیگه میتونه ازینجا بره... ینی انقدر بزرگ هست ک نیاز ب سرپرستیه کسی نداره...!
_دهنتو ببند مزاحم... برو مدارکشو بیار...
_ات، بیا اینجا. میخوام تا قبل ازینکه مدیر شی بیاد ی چیزایی بهت بگم..."
اون الان هیفده سالش شده بود... دو سال از روزی ک ب سرپرستی گرفته شد میگذره... همه ی دوستاش بهش میگفتم خوش شانس چون بچه هایی ک سنشون بالاست و هیچکس ب سرپرستی نمیگیره، اما ات الان دختر صاحب برند دیوره... تقریبا کل خونشون عکسای جین و وسایل دیور بود... ولی اتاق ات کاملا برعکس بود... درسته تمام لباساش دیور بود، ولی روی دیوار هاش فقط عکسای خواننده های مورد علاقش بود... ی گوشه ی کوچیکش هم عکسای خودش و دوستاش... ات توی هرچیزی استعداد داشت، برای همین توی اتاقش همه چیز پیدا میشد... اخلاقای مشابهی با جین داشت، ولی زیاد باهم حرف نمیزدن... چون هروقت مکالمشون طولانی شد شروع کردن ب دعوا کردن...
*12:30 pm*
ساعت دوازده و نیم بود هنوز ات قصد بیدار شدن نداشت... ازونجایی ک تابستون بود مدرسه نداشت و میتونست هرچقدر میخواد بخوابه... ولی ب غیر از جمعه ها... جمعه ها تنها روزایی بودن ک جین از صبح خونه بود و با سر و صداهاش نمیزاشت ات بخوابه...
همونطور ک ات داشت خواب میدید بالاخره مخ بتمن و زده و دارن همو میبوسن، صدای بلند جین اومد ک داشت سرندیپیتی و میخوند...
+بتمن...
ات ویو
هولی شت... اگ یکم دیگه میخوابیدم قطعا بچه دار میشدم... اخه مرد، کرم داری؟ دلم میخواد موهاشو بکشم... دمپاییم و پوشیدم سمت سالن رفتم...
+جیننننننننننننننننننننننننننننننننن
_بلههههههههههههههههههههههههههههه
بچه ها این ی فیک شیش پارتیه تقریبا طنزه... فیک اصلی از شوگاعه ک هنوز ایده ای واسه نوشتنش ندارم...🤷♀️
۲۶.۰k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.