فرشته ای که رفت p5
تهیونگ :چرا گفتی دختره اسمشم لیساست؟
ا.ت : چون مامانم شک نکنه
ا.ت : زنگ بزنم یونا
تهیونگ : باشه
ا.ت: الو یونا سلام خوبی
یونا : کجایی پدصگ
ا.ت : خونه یکی از دوستام
یونا : به به دوست جدید پیدا کردی منو ول کردی ؟
ا.ت : نه خره دختر که نیست پسره ( آروم)
یونا : کی هستتتت؟؟؟
ا.ت : تهی..ونگ
یونا : چیییییییییییییییی( با داد بسیار بلند)
ا.ت : چته کر شدم
یونا : مامانت میدونه ؟
ا.ت : بهش گفتم دختره اسمشم لیساست لو دادی میکشمت یونا
یونا : باش بای
ا.ت : بسلامت
ا.ت ویو : داشتم با یونا حرف میزدم که تهیونگ وارد اتاق شد
تهیونگ : یونا چی میگفت
ا.ت : اونم مث مامانم
(راوی) بچه ها چند روز بعد دانشگاهشون تموم میشه و سال تموم میشه خلاصه و ا.ت و تهیونگ هم میخوان ازدواج کنن که تو جشن ....
ا.ت : چون مامانم شک نکنه
ا.ت : زنگ بزنم یونا
تهیونگ : باشه
ا.ت: الو یونا سلام خوبی
یونا : کجایی پدصگ
ا.ت : خونه یکی از دوستام
یونا : به به دوست جدید پیدا کردی منو ول کردی ؟
ا.ت : نه خره دختر که نیست پسره ( آروم)
یونا : کی هستتتت؟؟؟
ا.ت : تهی..ونگ
یونا : چیییییییییییییییی( با داد بسیار بلند)
ا.ت : چته کر شدم
یونا : مامانت میدونه ؟
ا.ت : بهش گفتم دختره اسمشم لیساست لو دادی میکشمت یونا
یونا : باش بای
ا.ت : بسلامت
ا.ت ویو : داشتم با یونا حرف میزدم که تهیونگ وارد اتاق شد
تهیونگ : یونا چی میگفت
ا.ت : اونم مث مامانم
(راوی) بچه ها چند روز بعد دانشگاهشون تموم میشه و سال تموم میشه خلاصه و ا.ت و تهیونگ هم میخوان ازدواج کنن که تو جشن ....
۳.۸k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.