پارت12
45 دقیقه بعد<br>
چشم هام رو باز کردم <br>
چسم هامو مالیدم<br>
سرمو یکم اوردم بالا دیدم<br>
جونگکوک داره نگاهم میکنه<br>
نگاهش کردم<br>
لبخندی زد<br>
اروم رویه دماغمو بوسید گفت؛ بخواب کوچولو<br>
تویه صداش بغض خیلی عجیبی بود<br>
من تویه دلش نبودم و از درونش خبر ندارم<br>
اما از بیرونش واقعا حالش بد دیده میشد<br>
نگاهش میکردم<br>
_چیزی شده؟ چیزی میخوای؟ <br>
هیچی نمیگفتم<br>
اروم لپمو گاز ارومی گرفت؛ زبونتو موش خورده<br>
بعد یه خنده ریز کرد<br>
لبخندی بهش زدم<br>
رویه لبمو بوسه ای زد<br>
_بگو چیشده<br>
+هیچی نشده<br>
_پس چرا اینجوری نگاهم میکنی؟ <br>
+چجوری؟ <br>
_با چشم هایه براقت زل زدی بهم کوچولو<br>
+اذیتت میکنه؟ <br>
_نه اتفاقا دوست دارم تا صبح به این چشم هایی که نگاهم میکنن نگاه کنم<br>
لبخندی زدم<br>
اروم سرمو از رویه سینش برداشتم<br>
کوک نگاهم کرد<br>
خمیازه خیلی کیوتی کشیدم<br>
خندید<br>
+یااا<br>
_جانم<br>
+عیش<br>
خندید<br>
+تو خوابت نمیاد؟ <br>
_نه عزیزم من همیشه کلا دوسه ساعت میخوابم <br>
+چ.. چرا؟ <br>
_کابوس میبینم دیگه خوابم نمیبره<br>
+شبایی که تنهایی کی بیدارت میکنه از کابوست؟ <br>
_هیچ کسی انقدر داد میزنم انقدر تویه خواب میترسم تا از خواب میپرم<br>
بغض کردم<br>
_ایرادی نداره عادته <br>
+هعی جونگکوکی<br>
_جانم تهیونگی<br>
+فک نمیکردم اوضاعت انقدر خراب باشه<br>
لبخندی زدو<br>
اروم دستمو بوسید<br>
_بگیر بخواب ساعتو نگاه کن ساعت3شبه بچه<br>
+خوابم پرید<br>
_اع من بیدارت کردم؟ <br>
+نچ<br>
_باشه بیا بغلم<br>
نرفتم<br>
نگاهی مظلوم بهم میکرد<br>
اروم رفتم تویه بغلش<br>
_بخواب نینی کوچولو <br>
+من خوابم نمویاد<br>
خندید<br>
_خب چیکار کنیم الان؟ <br>
+نمد<br>
کوک اروم انگشتش رو کشید رویه لبم<br>
ادامه دارد.... <br>
چشم هام رو باز کردم <br>
چسم هامو مالیدم<br>
سرمو یکم اوردم بالا دیدم<br>
جونگکوک داره نگاهم میکنه<br>
نگاهش کردم<br>
لبخندی زد<br>
اروم رویه دماغمو بوسید گفت؛ بخواب کوچولو<br>
تویه صداش بغض خیلی عجیبی بود<br>
من تویه دلش نبودم و از درونش خبر ندارم<br>
اما از بیرونش واقعا حالش بد دیده میشد<br>
نگاهش میکردم<br>
_چیزی شده؟ چیزی میخوای؟ <br>
هیچی نمیگفتم<br>
اروم لپمو گاز ارومی گرفت؛ زبونتو موش خورده<br>
بعد یه خنده ریز کرد<br>
لبخندی بهش زدم<br>
رویه لبمو بوسه ای زد<br>
_بگو چیشده<br>
+هیچی نشده<br>
_پس چرا اینجوری نگاهم میکنی؟ <br>
+چجوری؟ <br>
_با چشم هایه براقت زل زدی بهم کوچولو<br>
+اذیتت میکنه؟ <br>
_نه اتفاقا دوست دارم تا صبح به این چشم هایی که نگاهم میکنن نگاه کنم<br>
لبخندی زدم<br>
اروم سرمو از رویه سینش برداشتم<br>
کوک نگاهم کرد<br>
خمیازه خیلی کیوتی کشیدم<br>
خندید<br>
+یااا<br>
_جانم<br>
+عیش<br>
خندید<br>
+تو خوابت نمیاد؟ <br>
_نه عزیزم من همیشه کلا دوسه ساعت میخوابم <br>
+چ.. چرا؟ <br>
_کابوس میبینم دیگه خوابم نمیبره<br>
+شبایی که تنهایی کی بیدارت میکنه از کابوست؟ <br>
_هیچ کسی انقدر داد میزنم انقدر تویه خواب میترسم تا از خواب میپرم<br>
بغض کردم<br>
_ایرادی نداره عادته <br>
+هعی جونگکوکی<br>
_جانم تهیونگی<br>
+فک نمیکردم اوضاعت انقدر خراب باشه<br>
لبخندی زدو<br>
اروم دستمو بوسید<br>
_بگیر بخواب ساعتو نگاه کن ساعت3شبه بچه<br>
+خوابم پرید<br>
_اع من بیدارت کردم؟ <br>
+نچ<br>
_باشه بیا بغلم<br>
نرفتم<br>
نگاهی مظلوم بهم میکرد<br>
اروم رفتم تویه بغلش<br>
_بخواب نینی کوچولو <br>
+من خوابم نمویاد<br>
خندید<br>
_خب چیکار کنیم الان؟ <br>
+نمد<br>
کوک اروم انگشتش رو کشید رویه لبم<br>
ادامه دارد.... <br>
۶.۶k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.