یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان ارتش
پارت پنجاه و هشت
سربازا قبول کردن بازی کنیم
اسم هاشو تکی تکی پرسیدم
داشتیم وسطی بازی میکردی
که یهو دیدم هاکان داره هاریکارو بدرقه میکنه
بغلش کرد
پریدم تا توپ رو بگیرم پام افتاد روی سنگ
خوردم زمین زانوم زخمی شد
ملکا:آوخ زانوم
هاکان هاریکا رو جوری هلش داد به طرفم اومد
بغلم کرد
هاکان:حالت خوبه چیشده
ملکا:خوبم چیزیم نشد
هاکان:بازی بسه بیا بریم اتاق
خواست منو روی تخت بزاره
ملکا:نه منو آنجا نزار روی مبل بزار
بعدشم بده ملافه ها رو عوض کنن
هاکان:چرا مگه چیشده
ملکا:میپرسی چیشده؟
خودت میدونی چیشده برو عوضشون کن منم روی مبل میخوابم از این با بعد
دستمو گرفت کشید
هاکان:چرا اینجوری میکنی همین دیشب ملافه هارو عوض کردن
ملکا:ببشعور ملافه ها کثیفه
هاکان:(با داد)چرا کثیفه مگه چیشده؟
ملکا:چون تو با هاریکا خوابیدی روی تخت
ای بابا برا همین گفتم کثیفه
رمان ارتش
پارت پنجاه و هشت
سربازا قبول کردن بازی کنیم
اسم هاشو تکی تکی پرسیدم
داشتیم وسطی بازی میکردی
که یهو دیدم هاکان داره هاریکارو بدرقه میکنه
بغلش کرد
پریدم تا توپ رو بگیرم پام افتاد روی سنگ
خوردم زمین زانوم زخمی شد
ملکا:آوخ زانوم
هاکان هاریکا رو جوری هلش داد به طرفم اومد
بغلم کرد
هاکان:حالت خوبه چیشده
ملکا:خوبم چیزیم نشد
هاکان:بازی بسه بیا بریم اتاق
خواست منو روی تخت بزاره
ملکا:نه منو آنجا نزار روی مبل بزار
بعدشم بده ملافه ها رو عوض کنن
هاکان:چرا مگه چیشده
ملکا:میپرسی چیشده؟
خودت میدونی چیشده برو عوضشون کن منم روی مبل میخوابم از این با بعد
دستمو گرفت کشید
هاکان:چرا اینجوری میکنی همین دیشب ملافه هارو عوض کردن
ملکا:ببشعور ملافه ها کثیفه
هاکان:(با داد)چرا کثیفه مگه چیشده؟
ملکا:چون تو با هاریکا خوابیدی روی تخت
ای بابا برا همین گفتم کثیفه
۱۲.۶k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.