ندیمه زیبای من p :4
ا/ت: داداشمه (سیاهی مطلق)
تهیونگ:آجوما زنگ بزن دکتر بدو
.......پزشزمان به بعد از آمدن دکتر.......
تهیونگ: حالش خوبه؟
دکتر: اره فقط چون دلش خالی بود بیهوش شده
تهیونگ: مرسی میتونید برید
دکتر: چشم آقا
تهیونگ: پس شما پدر ا/ت هستید و شما هم برادرش
پ ا/ت: بله
تهیونگ: چرا انقد اذیتش کردید ها؟
هوجین (داداش ا/ت): ما مراقبش بودیم آقا
تهیونگ: بهم گفته از سئول رفتین شما درست بوده ؟ وقتی شما برای قرار میومدین پیش من نگفتین که یه دختر هم دارین
ا/ت: پدر جون
پ ا/ت: حالت خوبه؟
تهیونگ: خب باید همه چیز رو برام میگفتید
ا/ت: ارباب
تهیونگ: ها ؟
ا/ت: شما پدرم رو میشناسید ؟
تهیونگ: اره پدرت با داداشت برای حمل بار و اینا با من همکاری میکنن
ا/ت: عا که اینطور
تهیونگ: ببین آقای پارک دخترت مال منه فهمیدی؟
پ ا/ت: ا/ت
ا/ت: ارباب
تهیونگ: تو ساکت دختر تو ندیمه زیبای منه !
ا/ت: ارباب
تهیونگ: شاید بخوام باهاش ازدواج کنم پس آماده باشید
پ ا/ت: ولی آقای کیم....
تهیونگ : دیگه سکوت . ندیمه زیبای من میخواد استراحت کنه !
ا/ت: ارباب!
تهیونگ:آجوما زنگ بزن دکتر بدو
.......پزشزمان به بعد از آمدن دکتر.......
تهیونگ: حالش خوبه؟
دکتر: اره فقط چون دلش خالی بود بیهوش شده
تهیونگ: مرسی میتونید برید
دکتر: چشم آقا
تهیونگ: پس شما پدر ا/ت هستید و شما هم برادرش
پ ا/ت: بله
تهیونگ: چرا انقد اذیتش کردید ها؟
هوجین (داداش ا/ت): ما مراقبش بودیم آقا
تهیونگ: بهم گفته از سئول رفتین شما درست بوده ؟ وقتی شما برای قرار میومدین پیش من نگفتین که یه دختر هم دارین
ا/ت: پدر جون
پ ا/ت: حالت خوبه؟
تهیونگ: خب باید همه چیز رو برام میگفتید
ا/ت: ارباب
تهیونگ: ها ؟
ا/ت: شما پدرم رو میشناسید ؟
تهیونگ: اره پدرت با داداشت برای حمل بار و اینا با من همکاری میکنن
ا/ت: عا که اینطور
تهیونگ: ببین آقای پارک دخترت مال منه فهمیدی؟
پ ا/ت: ا/ت
ا/ت: ارباب
تهیونگ: تو ساکت دختر تو ندیمه زیبای منه !
ا/ت: ارباب
تهیونگ: شاید بخوام باهاش ازدواج کنم پس آماده باشید
پ ا/ت: ولی آقای کیم....
تهیونگ : دیگه سکوت . ندیمه زیبای من میخواد استراحت کنه !
ا/ت: ارباب!
۱۶.۰k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.