پدرخوانده پارت 25
اما میدونست تخت رو همراه تهیونگ میخاد تا خودش رو بغل اون حبس کنه واون رو بغل خودش زندانی کنه میخاست! اب دهنش رو قورت داد گفت: میدونم چی میگی جیمین!.. میدونم زود قضاوت کردم.. اما تهیونگ اه واقعا تصورش کنار یه شخص ناشناس تقریبا منو دیوونه کرد حرف و گریه های مامان سوجین تشدیدش کرد و هوففف اینا همه بهونس اره اره من باورم شد با یه دختر خابیده و بی توجه به رسوایش دلم از این مسئله شکست دلم نمیخاد اون با کسی باشه!
خودشم از کلمه اخرش شوکه شد!
جیمین چشماش از حرفای کانیا گرد شد ولی چیزی نگفت دو دقیقه ای بینشون سکوت بود بلخره جیمین حرفی زد: میگما این هتله بد نیستا میرم یه نگاهی بندازم ببینم چه خبره و بی توجه به کانیا از اشپز خونه جی بیرون رفت وارد اولین راه شد سر بلند کرد و با دیدن فرد اشنا مقابل اتاق ریاست که ملاه و ماسکش رو در میاورد اخم غلیضی روی پیشونیش بود ماتش برد چند لحضه ای اونجا ایستاد و بد خودشو پشت درختچه مصنوعی مخفی کرد و به تهیونگی بعد چند لحظه صحبت کردن با زن داخل رفت نگاه کرد لبشو گزید و جلو رفت پشت دیوار اتاق رفت تا شاید صدایی بشنوه بیشتر خودش رو جلو کشید بیشتر و بیشتر... با حس شنیدن صدای نامفهوم بیشتر و بیشتر نزدیک میشد که صدای از پشت سرش اومد و باعث شد موعای تنش سیخ بشه
"دارید چکار میکنید؟ اقای متحرم!"
با تاخیر برگشت و به مرد نگاه کرد
مرد مو یخی با اون اخمای در هم قدمی برداشت و با صدای خشنش گفت "پرسیدم اینجا چکار میکنید" جیمین نفسش از شک داشت بند میومد اون اینجا چکار میکرد؟ از اخرین باری که دیدتش 5 سال میگذره "یونگی" یونگی بعد از انالیز کردن جیمین و شناختنش نیش خندی زد و دست راستش رو تو جیب شلوار پارچه ایش فرو بر د "جوجه کیم... اومدی جاسوسی"
*
تهیونگ نشست رو صندلی و پا رو پا انداخت لارا با لبخند گفت " خب مثل اینکه حبس خونگیت تموم شد و از اون دختری که تو رسانه ها کنارت برهنه بود شکایت کردی و منتظر دادگاهی "
تهیونگ با پوزخند گفت "او مثله اینکه خبرارو دنبال میکنی تحت تاثیر قرار گرفتم جئون لارا.." لارا خنده تو گلو کرد و گفت "هرچی که درباره پر در امد ترین ایدل کره باشه رو دنبال میکنم لذت بخشه"
تهیونگ: میدونم اینا همش زیر سر توعه بهتره رسانه های که بهشون پول دادی عکسو جمع کنن و این ابرو ریزی رو سریع تر تموم کنی! لارا" تکیه داد. چرا باید اینکارو کنم. چی تو جیب من میره
تهیونگ ابرو بالا داد: پس دنبال پولی بخاطر همین این رسوایی رو راه انداختی
لارا " هههههه مثل دیونه ها میخندید. با اینکه خیلی دلم میخاد حرفتو تایید کنم اما برای دیدن بدبختیت حاظرم میلیارد میلیار پول خرج میکنم کیم تهیونگ!
تهیونگ سرش رو از سر تاسف تکون داد: پس تا الان کلی بهت زحمت دادم خانم جئون
لارا یه قلپ از ابی که روی میز بود خورد و گفت "چرک کفه دسته خودتو ناراحت نکن تهیونگ نیشخنی زد و گفت" خب قصدت چیه؟ چی میخای؟ بگو بهت میدم اگر دنبال کانیا میگردی من رهاش کردم برو بگرد پیداش کن بهش بگو که خاهرشی و دوتاتون گورتونو گم کنید چطوره؟
لارا دست به سینه شد و نچی کشید "نه خیلی اسونه من راهای سخت دوست دارم سخت پسندم میدونی که"
ادامه دارد
خودشم از کلمه اخرش شوکه شد!
جیمین چشماش از حرفای کانیا گرد شد ولی چیزی نگفت دو دقیقه ای بینشون سکوت بود بلخره جیمین حرفی زد: میگما این هتله بد نیستا میرم یه نگاهی بندازم ببینم چه خبره و بی توجه به کانیا از اشپز خونه جی بیرون رفت وارد اولین راه شد سر بلند کرد و با دیدن فرد اشنا مقابل اتاق ریاست که ملاه و ماسکش رو در میاورد اخم غلیضی روی پیشونیش بود ماتش برد چند لحضه ای اونجا ایستاد و بد خودشو پشت درختچه مصنوعی مخفی کرد و به تهیونگی بعد چند لحظه صحبت کردن با زن داخل رفت نگاه کرد لبشو گزید و جلو رفت پشت دیوار اتاق رفت تا شاید صدایی بشنوه بیشتر خودش رو جلو کشید بیشتر و بیشتر... با حس شنیدن صدای نامفهوم بیشتر و بیشتر نزدیک میشد که صدای از پشت سرش اومد و باعث شد موعای تنش سیخ بشه
"دارید چکار میکنید؟ اقای متحرم!"
با تاخیر برگشت و به مرد نگاه کرد
مرد مو یخی با اون اخمای در هم قدمی برداشت و با صدای خشنش گفت "پرسیدم اینجا چکار میکنید" جیمین نفسش از شک داشت بند میومد اون اینجا چکار میکرد؟ از اخرین باری که دیدتش 5 سال میگذره "یونگی" یونگی بعد از انالیز کردن جیمین و شناختنش نیش خندی زد و دست راستش رو تو جیب شلوار پارچه ایش فرو بر د "جوجه کیم... اومدی جاسوسی"
*
تهیونگ نشست رو صندلی و پا رو پا انداخت لارا با لبخند گفت " خب مثل اینکه حبس خونگیت تموم شد و از اون دختری که تو رسانه ها کنارت برهنه بود شکایت کردی و منتظر دادگاهی "
تهیونگ با پوزخند گفت "او مثله اینکه خبرارو دنبال میکنی تحت تاثیر قرار گرفتم جئون لارا.." لارا خنده تو گلو کرد و گفت "هرچی که درباره پر در امد ترین ایدل کره باشه رو دنبال میکنم لذت بخشه"
تهیونگ: میدونم اینا همش زیر سر توعه بهتره رسانه های که بهشون پول دادی عکسو جمع کنن و این ابرو ریزی رو سریع تر تموم کنی! لارا" تکیه داد. چرا باید اینکارو کنم. چی تو جیب من میره
تهیونگ ابرو بالا داد: پس دنبال پولی بخاطر همین این رسوایی رو راه انداختی
لارا " هههههه مثل دیونه ها میخندید. با اینکه خیلی دلم میخاد حرفتو تایید کنم اما برای دیدن بدبختیت حاظرم میلیارد میلیار پول خرج میکنم کیم تهیونگ!
تهیونگ سرش رو از سر تاسف تکون داد: پس تا الان کلی بهت زحمت دادم خانم جئون
لارا یه قلپ از ابی که روی میز بود خورد و گفت "چرک کفه دسته خودتو ناراحت نکن تهیونگ نیشخنی زد و گفت" خب قصدت چیه؟ چی میخای؟ بگو بهت میدم اگر دنبال کانیا میگردی من رهاش کردم برو بگرد پیداش کن بهش بگو که خاهرشی و دوتاتون گورتونو گم کنید چطوره؟
لارا دست به سینه شد و نچی کشید "نه خیلی اسونه من راهای سخت دوست دارم سخت پسندم میدونی که"
ادامه دارد
۸.۹k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.