فیک در خطر است پارت ۳۶
ته هیون: اهم منم میام چون عضو باند هستم
جون وو: منم همین طور از اولش باهم بودیم تا آخرشم باهم هستیم
مادر لیا: دخترم لیا تورخدا باز مارو ول نکن تازه برگشتی اونجایی یعنی لندنی من دلم هزار تا راه میره هی بهت حمله می کنند الکس اون تشنه ی خونه توعه
لیا: هه هه هه مامان مامان تو نگران من شدی پس اون وقتی که فقط ۵ سالم بود منو فرستادین مدرسه شبانه روزی بعد یه جایی رسیدم اول آیدل شدم بعد گفتین تو باید مافیا بشی خب شدم سنگ دل شدم همتون راحت شدین همش تقصیر اون پارک جیمین که به حالو روز افتادم نه چرا دورغ بگم جیمین فقط بهونه هستش شماها منو سنگ. بار آوردین تو دوتا دوتا پسر داری همیشه بین منو اینا فرق میذاشتی یادته چه ذوقی داشتم بیاین منو ببین من توی مدرسه شبانه روزی تنها بودم هه ببین. من میرم خونه هیچ کس هیچ کس نمی تونه جلوی منو بگیر فهمیدین اگه دخترا نبودن یا پسرا نبودن من الان اینجا نبودم من لندن نزدیکه ۱۰ یا ۱۱ تلاش کردم خودکشی کنم اما جلومو گرفتن میرم لندن اما برای کاره مهمی برمیگردم آها خوش اومدین ۴ شاهزاده یعنی داداشام. و پسر دایم و پسر عموم (عربده)
یونا: لیا راست میگه گایز بهتره بریم و باز برمیگردیم
(عمارت دوم. لیا)
میا: لیا عزیزم خوبی؟
لیا: خوبم میا خوبم (صدای گرفته)
ته هیون: لیا میدونم حوصله نداری اما کی می ریم لندن؟!
لیا: فردا صبح می ریم. خیلی کار داریم فقط باید زود رده الکس رو بزنیم تق تق (مثل صدای در اتاق لیا شد) کیه
خدمتکار: ارباب بزرگ پدر و مادرتون تشریف آوردن پایین منتظرتون هستن
لیا: اوکیه میتونی بری بچه ها واقعا حوصله ندارم ایش
پدر لیا: لیا بسه دیگه دست از بچه بازیات بردار(جدی و عصبی)
لیا: بچه بازی کدومه پدر من ها من تصمیم کاملا جدیه حال هم میخوام استراحت کنم فردا میخوایم بریم کلی کاره عقب مونده داریم اگه برین؟
پدر لیا: باشه دخترم میریم ولی توهم قول بده برمیگردی؟
لیا: قبول باشه ولی قول نمیدم من رفتم اتاقم شماهم برین عمارته خودتون لطفا الان جشن خانوادگی دارین دیگه (پوزخند 😏)
مادر لیا: لیا مگه تو یا میا یونا هانا سوآ میسو مین هی ته هیون جون وو عضو خانواده نیستین که اینجوری حرف میزنی؟
لیا: مامان بس کن بهتره بری
جون وو: منم همین طور از اولش باهم بودیم تا آخرشم باهم هستیم
مادر لیا: دخترم لیا تورخدا باز مارو ول نکن تازه برگشتی اونجایی یعنی لندنی من دلم هزار تا راه میره هی بهت حمله می کنند الکس اون تشنه ی خونه توعه
لیا: هه هه هه مامان مامان تو نگران من شدی پس اون وقتی که فقط ۵ سالم بود منو فرستادین مدرسه شبانه روزی بعد یه جایی رسیدم اول آیدل شدم بعد گفتین تو باید مافیا بشی خب شدم سنگ دل شدم همتون راحت شدین همش تقصیر اون پارک جیمین که به حالو روز افتادم نه چرا دورغ بگم جیمین فقط بهونه هستش شماها منو سنگ. بار آوردین تو دوتا دوتا پسر داری همیشه بین منو اینا فرق میذاشتی یادته چه ذوقی داشتم بیاین منو ببین من توی مدرسه شبانه روزی تنها بودم هه ببین. من میرم خونه هیچ کس هیچ کس نمی تونه جلوی منو بگیر فهمیدین اگه دخترا نبودن یا پسرا نبودن من الان اینجا نبودم من لندن نزدیکه ۱۰ یا ۱۱ تلاش کردم خودکشی کنم اما جلومو گرفتن میرم لندن اما برای کاره مهمی برمیگردم آها خوش اومدین ۴ شاهزاده یعنی داداشام. و پسر دایم و پسر عموم (عربده)
یونا: لیا راست میگه گایز بهتره بریم و باز برمیگردیم
(عمارت دوم. لیا)
میا: لیا عزیزم خوبی؟
لیا: خوبم میا خوبم (صدای گرفته)
ته هیون: لیا میدونم حوصله نداری اما کی می ریم لندن؟!
لیا: فردا صبح می ریم. خیلی کار داریم فقط باید زود رده الکس رو بزنیم تق تق (مثل صدای در اتاق لیا شد) کیه
خدمتکار: ارباب بزرگ پدر و مادرتون تشریف آوردن پایین منتظرتون هستن
لیا: اوکیه میتونی بری بچه ها واقعا حوصله ندارم ایش
پدر لیا: لیا بسه دیگه دست از بچه بازیات بردار(جدی و عصبی)
لیا: بچه بازی کدومه پدر من ها من تصمیم کاملا جدیه حال هم میخوام استراحت کنم فردا میخوایم بریم کلی کاره عقب مونده داریم اگه برین؟
پدر لیا: باشه دخترم میریم ولی توهم قول بده برمیگردی؟
لیا: قبول باشه ولی قول نمیدم من رفتم اتاقم شماهم برین عمارته خودتون لطفا الان جشن خانوادگی دارین دیگه (پوزخند 😏)
مادر لیا: لیا مگه تو یا میا یونا هانا سوآ میسو مین هی ته هیون جون وو عضو خانواده نیستین که اینجوری حرف میزنی؟
لیا: مامان بس کن بهتره بری
۸.۰k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.