سناریو
ازدواج اجبارری
پارت 3
جونگ کوک تو ذهنش : معلومه کاملا که اون این ازدواج قبول نداره
جونگ رفت خونش
اوف اصلا حالم خوب نیست خوابم نمی بره
آهنگ زدم تو هدفون
مشروب گرفتم تو دستم داشتم میخوردم
دیدم زنگ خورد جونگ کوک بود در باز کردم جونگ کوک: خوبی
ا. ت: آره چیشد
جونگ کوک: گوشیم جا گذاشتم
ا. ت: آها بیا بردار
ویو جونگ کوک : شیشه مشروب رو میز دیدم
جونگ کوک: مشروب میخوری؟
ا. ت: آره، مشکلیه
جونگ کوک: نه ، میشه منم بخورم
ا. ت : باشه
ویو ا. ت: حوصله شو ندارم
یه بطری دیگه با لیوان براش آوردم
آهنگ رد واین تو اسپیکر گذاشتم
همسایه دور برم ندارم
بطری خودمو سرکشیدم
جونگ کوک: حالت خوبه
ا. ت: اره
جونگ کوک: اینهمه برای دختر زیاد نیست
ا. ت: نه ، تو کار من دخالت نکن، فهمیدی
جونگ کوک: باشه
جونگ کوک هم رفتن
میخوام امشب تا صبح بیدار باشم
انقد بخورم که دردم فراموش کنم
پرش زمانی به فردا صبح
صبح باسرگیجه بپا شدم ساعت 2بعدازظهر زیاد روری کردم
امروز هم نمی خوام بر م سرکار یکم بچرخم این ور اونور
یه هفته میرم مسافرت
این بهترین فکره لباس پوشیدن ساک جمع کردم
که گوشیم زنگ خورد
جونگ کوک بود
اه باز چیکار داره
گوشی جواب دادم میگه امشب باید باهاش بیام رستوان تا خواستگار کنم
گفتم باشه
دلم میخواد گوشی پرت کنم اوففف
پارت 3
جونگ کوک تو ذهنش : معلومه کاملا که اون این ازدواج قبول نداره
جونگ رفت خونش
اوف اصلا حالم خوب نیست خوابم نمی بره
آهنگ زدم تو هدفون
مشروب گرفتم تو دستم داشتم میخوردم
دیدم زنگ خورد جونگ کوک بود در باز کردم جونگ کوک: خوبی
ا. ت: آره چیشد
جونگ کوک: گوشیم جا گذاشتم
ا. ت: آها بیا بردار
ویو جونگ کوک : شیشه مشروب رو میز دیدم
جونگ کوک: مشروب میخوری؟
ا. ت: آره، مشکلیه
جونگ کوک: نه ، میشه منم بخورم
ا. ت : باشه
ویو ا. ت: حوصله شو ندارم
یه بطری دیگه با لیوان براش آوردم
آهنگ رد واین تو اسپیکر گذاشتم
همسایه دور برم ندارم
بطری خودمو سرکشیدم
جونگ کوک: حالت خوبه
ا. ت: اره
جونگ کوک: اینهمه برای دختر زیاد نیست
ا. ت: نه ، تو کار من دخالت نکن، فهمیدی
جونگ کوک: باشه
جونگ کوک هم رفتن
میخوام امشب تا صبح بیدار باشم
انقد بخورم که دردم فراموش کنم
پرش زمانی به فردا صبح
صبح باسرگیجه بپا شدم ساعت 2بعدازظهر زیاد روری کردم
امروز هم نمی خوام بر م سرکار یکم بچرخم این ور اونور
یه هفته میرم مسافرت
این بهترین فکره لباس پوشیدن ساک جمع کردم
که گوشیم زنگ خورد
جونگ کوک بود
اه باز چیکار داره
گوشی جواب دادم میگه امشب باید باهاش بیام رستوان تا خواستگار کنم
گفتم باشه
دلم میخواد گوشی پرت کنم اوففف
۱۴.۸k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳