قاتل قلبم
قاتل قلبم
پارت ۸
*دامیان *
باید سر صحبتو باز کنم... واقعا اشتباه دیروزشو به رخش کشیدم؟ وای الان دربارم چی فکر میکنه! فکر میکنه من یه آدم پر فیس و افاده و عقده ای ام.... بین این همه آدم چرا باید از من کمک بخواد؟ خودم را بار ها سرزنش کردم... این چه حرفایی بود که من زدم... حالا اون حتما فکر میکنه که من بیخود اوضاع را پیچیده میکردم... او هم مثل بقیه. چرا جلویش اینقدر خنگ میشدم؟ ولی جدی جدی اون بلک بل آنیا رو از کجا میشناخت... بنظر میومد خیلی وقته که دوستن... باید بعد تئاتوشو دربیارم... به آنیا و بکی که توی حیاط قدم میزدند و حرف میزدند نگاه کردم... متوجه نگاه دیگری هم شدم... براندون... او هم کمی آن طرف تر به آنها خیره شده بود... ولی چرا؟ او معمولا به اینجور چیزا علاقه ای ندارد... بد ترازآن... دیدم که عکس آنیا درون دستانش است...
پارت ۸
*دامیان *
باید سر صحبتو باز کنم... واقعا اشتباه دیروزشو به رخش کشیدم؟ وای الان دربارم چی فکر میکنه! فکر میکنه من یه آدم پر فیس و افاده و عقده ای ام.... بین این همه آدم چرا باید از من کمک بخواد؟ خودم را بار ها سرزنش کردم... این چه حرفایی بود که من زدم... حالا اون حتما فکر میکنه که من بیخود اوضاع را پیچیده میکردم... او هم مثل بقیه. چرا جلویش اینقدر خنگ میشدم؟ ولی جدی جدی اون بلک بل آنیا رو از کجا میشناخت... بنظر میومد خیلی وقته که دوستن... باید بعد تئاتوشو دربیارم... به آنیا و بکی که توی حیاط قدم میزدند و حرف میزدند نگاه کردم... متوجه نگاه دیگری هم شدم... براندون... او هم کمی آن طرف تر به آنها خیره شده بود... ولی چرا؟ او معمولا به اینجور چیزا علاقه ای ندارد... بد ترازآن... دیدم که عکس آنیا درون دستانش است...
۱.۶k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.