اخرین نفر
اخرین نفر
پارت۴۱ (اخر)
ادمین ویو:
نیکی با تعجب زل زد به اشکای شوگا و محکم اونو بقل گرف
نیکی:هرچقد می خوای بهم اسیب بزن هروقت می خوای برو و بیا مهم نیس چند بار هر بار برگردی هنوز همونم
شوگا روی شونهی نیکی گریه می کرد و شونه ی نیکی خیس شده بود
شوگا:من...من...
دستاشو دور کمر نیکی حلقه کرد محکم توی بقلش نگهش داشت
شوگا:نیکی(خش دار)
نیکی:جانم
شوگا:می خوام برم خونه
نیکی:نمی دونم خونت کجاست که
شوگا:خونه ی خودم؟خونه ی تو خونه ی منه
نیکی دستشو روی موهای نرم شوگا گذاشت
نیکی:بیا بریم پیشی
شوگا با هر بدبختیی بود از نیکی جداش شد و به سمت خونش راه افتادن
نیکی وقتی شوگا رو اروم کرد رفت تا واسش اب بیاره شوگا ابو که خورد نیکی رو پیش خودش نشوند و محکم بقل کرد
وقتی سرشو بلند کرد به چشمای نیکی زل زد و لباشو تر کرد و بعد...
پروانه های نیکی به پرواز دراومدن! (اگر نفهمیدین باید بگم بوسیدش)
هیچ داستانی پایان نداره مگر اینکه روح ازش گرفته شه ولی اینجا داستان و روایت ما تموم میشه !
بلخره تموم شدددد
برای فیک بعد خیلی هیجان دارممممم
تازه تریلر هم واستون اماده کردم
پارت۴۱ (اخر)
ادمین ویو:
نیکی با تعجب زل زد به اشکای شوگا و محکم اونو بقل گرف
نیکی:هرچقد می خوای بهم اسیب بزن هروقت می خوای برو و بیا مهم نیس چند بار هر بار برگردی هنوز همونم
شوگا روی شونهی نیکی گریه می کرد و شونه ی نیکی خیس شده بود
شوگا:من...من...
دستاشو دور کمر نیکی حلقه کرد محکم توی بقلش نگهش داشت
شوگا:نیکی(خش دار)
نیکی:جانم
شوگا:می خوام برم خونه
نیکی:نمی دونم خونت کجاست که
شوگا:خونه ی خودم؟خونه ی تو خونه ی منه
نیکی دستشو روی موهای نرم شوگا گذاشت
نیکی:بیا بریم پیشی
شوگا با هر بدبختیی بود از نیکی جداش شد و به سمت خونش راه افتادن
نیکی وقتی شوگا رو اروم کرد رفت تا واسش اب بیاره شوگا ابو که خورد نیکی رو پیش خودش نشوند و محکم بقل کرد
وقتی سرشو بلند کرد به چشمای نیکی زل زد و لباشو تر کرد و بعد...
پروانه های نیکی به پرواز دراومدن! (اگر نفهمیدین باید بگم بوسیدش)
هیچ داستانی پایان نداره مگر اینکه روح ازش گرفته شه ولی اینجا داستان و روایت ما تموم میشه !
بلخره تموم شدددد
برای فیک بعد خیلی هیجان دارممممم
تازه تریلر هم واستون اماده کردم
۴.۲k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.