عشق مافیایی p:²
تمام کار های اون روز و انجام دادم و دیگ ساعت نزدیک های هشت شب بود ک دفتر و ترک کردم و با یونا خدافظی کردم ...حتما مامان خیلی منتظر مونده بود ....روزایی ک میام دفتر با خودم ماشین نمیارم برای همین چشم چرخوندم و منتظر تاکسی بودم...پنج دقه ای بود ک وایستاده بودم و بالاخره یه تاکسی سوار شدم ...تا خونه بیست دقه ای راه بود ..سرم و تکیه دادم به صندلی و چشمام و از خستی روی هم گذاشتم ... هنوز یه دقه نگذشته بود ک صدای اس ام اس گوشیم بلد شد...گوشی و برداشتم و پیامک ها رو باز کردم ....
خانم لی ا/ت وکیل پایه یک دادگستری!؟
توی یه پیم کوتاه و مختصر جواب دادم ...بله خودم هستم...
انگار ک پشت گوشی منتظر باشه سریع جواب داد..
وکیل اقای جونگ سوک...اگر میخواید زنده با موکلاتون صحبت کنید بهتره بیاید به این ادرس...
یعنی چی؟....موتجه نمیشم ..جونگ سوک...این پیم بی موقعه برای چی باید در مورد اون باشه...
سریع نوشتم ...منظورتون چیه...اقای محترم وقت کاری من تموم شده...
بعد چند مین ک خون خونم و میخورد جواب داد..
اگه دوست نداری فردا مرگ فجیه جونگ سوک صاحب بخش بزرگی از سهام شرکت sgv داخله تیتر اول روزنامه ها نبینی بهتره خودت و به موقع برسونی به این ادرس...
توی پیام بعد ادرس و فرستاد ...کلافه نگاه به ساعت کردم ک هشت و ربع و نشون میداد ...جونگ سوک ....این چند روز پرونده اون توی دستای من بود و همه چی کاملا خوب داشت پیش میرفت ..تقریبا رای دادگاه با من بود ...این اخر و درخواست بی جا هم داشت مثل خوردن شام و وعده های غذایی باهم وقتی هم میپرسیدم دلیلش چیه میگفت فقط واسه حرف زدن در مورد پرونده اما من وکیل بودم ...زیادی توی این جامعه بودم و میدونستم قصد و نیت بیشتری داره...یادم اخرین بار باهاش تند برخورد کردم و اونم چیزی نگفت و گذاشت رفت ...حالا جونش توی خطره ...ولی چرا من و باید برم...مگه کسی بجز من نیست!
واقعا گیج شده بودم ... مطمئن بودم این تهدید الکی نیست و اگه نرم باید منتظر یه خبر و اتفاق ناگوار باشم ...پس ترجیح دادم شخصا برم اونجا...ادرس و به راننده گفتم ک شروع کرد غر زدن ک خانم از راهم خیلی دوره ...اما من خوب میدونستم با اضافه کردن کرایه تا اروپا هم بگم میره و..اما مشکل من این نبود...
به حوصله و عصبی هر چی فحش و ناسزا بود بار جونگ سوک و اون مرده پشت خط کردم ...من وکالت خوندم نرفتم درس گروگان گیری بخونم ک ...این از مزایای زیبای شغل بنده ...حیف ک وظیفه انسان دوستیم نمیزاره توی این موقعیت بیخیال باشم وگرنه ...مولکول هاشم از هم جدا میکردن ککمم نمیگزید....تازشم با اون رفتار بدی ک لحظه اخر باهاش داشتم عذاب وجدان بد گریبان گیرم شده بود !...
برای مطمئن شدن از اینکه واقعا گروگانشون باشه چند باری و زنگ زدم به گوشیش ک خاموش بود و شکم و به یقین تبدیل میکرد ..سعی کردم خونسرد رفتار کنم و لبه گوشیه و اهسته به لبم میزدم ک با صدای راننده برگشتم سمتش...
:خانم رسیدیم..
ا/ت:ممنونم...
از ماشین پیاده شدم ..یه جای پرتی بود ک با دیدنش یه دلهره عجیبی گرفتم و زیر لب فحشی به جونگ سوک دادم ...برگشتم سمت راننده و گفتم:میتونید منتظر بمونید تا بیام؟..
راننده ام ک انگار درگیر و یه جورایی پشیمون بود گفت:خانم بخدا راه من اصلا به اینجا نمیخوره مجبوری شما رو اوردم...
نخواستم ضعف نشون بدم برای همین گفتم:باشه ممنون..
کرایه رو بیشتر از اون چیزی ک توافق کرد حساب کردم و از ماشین فاصله گرفتم ک دور زد و رفت ....کاش یه ذره ادم بود ...باخودش نمیگفت یه زن تنها این وقت شب اونم اینجا توی امنیت نیست!...گرچه اینا همش تقصیر خود احمقمه...
آهسته قدمی برداشتم ک صدای سنگ ریزه های زیر کفشم سکوت وحشتناک و از بین میبرد ...دنبال نوری ..خونه یا حتی یه ادم میگشتم ولی هیچی...هیچی نبود!...کمکم عصبانیت زیاد باعث شد بلند بگم:ای تو روحت جونگ سوک ک من بخاطره توی نره غول تا اینجا بی خود بی جهت اومدم ..
خانم لی ا/ت وکیل پایه یک دادگستری!؟
توی یه پیم کوتاه و مختصر جواب دادم ...بله خودم هستم...
انگار ک پشت گوشی منتظر باشه سریع جواب داد..
وکیل اقای جونگ سوک...اگر میخواید زنده با موکلاتون صحبت کنید بهتره بیاید به این ادرس...
یعنی چی؟....موتجه نمیشم ..جونگ سوک...این پیم بی موقعه برای چی باید در مورد اون باشه...
سریع نوشتم ...منظورتون چیه...اقای محترم وقت کاری من تموم شده...
بعد چند مین ک خون خونم و میخورد جواب داد..
اگه دوست نداری فردا مرگ فجیه جونگ سوک صاحب بخش بزرگی از سهام شرکت sgv داخله تیتر اول روزنامه ها نبینی بهتره خودت و به موقع برسونی به این ادرس...
توی پیام بعد ادرس و فرستاد ...کلافه نگاه به ساعت کردم ک هشت و ربع و نشون میداد ...جونگ سوک ....این چند روز پرونده اون توی دستای من بود و همه چی کاملا خوب داشت پیش میرفت ..تقریبا رای دادگاه با من بود ...این اخر و درخواست بی جا هم داشت مثل خوردن شام و وعده های غذایی باهم وقتی هم میپرسیدم دلیلش چیه میگفت فقط واسه حرف زدن در مورد پرونده اما من وکیل بودم ...زیادی توی این جامعه بودم و میدونستم قصد و نیت بیشتری داره...یادم اخرین بار باهاش تند برخورد کردم و اونم چیزی نگفت و گذاشت رفت ...حالا جونش توی خطره ...ولی چرا من و باید برم...مگه کسی بجز من نیست!
واقعا گیج شده بودم ... مطمئن بودم این تهدید الکی نیست و اگه نرم باید منتظر یه خبر و اتفاق ناگوار باشم ...پس ترجیح دادم شخصا برم اونجا...ادرس و به راننده گفتم ک شروع کرد غر زدن ک خانم از راهم خیلی دوره ...اما من خوب میدونستم با اضافه کردن کرایه تا اروپا هم بگم میره و..اما مشکل من این نبود...
به حوصله و عصبی هر چی فحش و ناسزا بود بار جونگ سوک و اون مرده پشت خط کردم ...من وکالت خوندم نرفتم درس گروگان گیری بخونم ک ...این از مزایای زیبای شغل بنده ...حیف ک وظیفه انسان دوستیم نمیزاره توی این موقعیت بیخیال باشم وگرنه ...مولکول هاشم از هم جدا میکردن ککمم نمیگزید....تازشم با اون رفتار بدی ک لحظه اخر باهاش داشتم عذاب وجدان بد گریبان گیرم شده بود !...
برای مطمئن شدن از اینکه واقعا گروگانشون باشه چند باری و زنگ زدم به گوشیش ک خاموش بود و شکم و به یقین تبدیل میکرد ..سعی کردم خونسرد رفتار کنم و لبه گوشیه و اهسته به لبم میزدم ک با صدای راننده برگشتم سمتش...
:خانم رسیدیم..
ا/ت:ممنونم...
از ماشین پیاده شدم ..یه جای پرتی بود ک با دیدنش یه دلهره عجیبی گرفتم و زیر لب فحشی به جونگ سوک دادم ...برگشتم سمت راننده و گفتم:میتونید منتظر بمونید تا بیام؟..
راننده ام ک انگار درگیر و یه جورایی پشیمون بود گفت:خانم بخدا راه من اصلا به اینجا نمیخوره مجبوری شما رو اوردم...
نخواستم ضعف نشون بدم برای همین گفتم:باشه ممنون..
کرایه رو بیشتر از اون چیزی ک توافق کرد حساب کردم و از ماشین فاصله گرفتم ک دور زد و رفت ....کاش یه ذره ادم بود ...باخودش نمیگفت یه زن تنها این وقت شب اونم اینجا توی امنیت نیست!...گرچه اینا همش تقصیر خود احمقمه...
آهسته قدمی برداشتم ک صدای سنگ ریزه های زیر کفشم سکوت وحشتناک و از بین میبرد ...دنبال نوری ..خونه یا حتی یه ادم میگشتم ولی هیچی...هیچی نبود!...کمکم عصبانیت زیاد باعث شد بلند بگم:ای تو روحت جونگ سوک ک من بخاطره توی نره غول تا اینجا بی خود بی جهت اومدم ..
۱۶۴.۷k
۲۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.