ماه یخی پارت ۲۱
ماه یخی پارت ۲۱
از دید راوی
فوکوزاوا بلند شد و رفت پیش میکو ایستاد و یه لبخند کوچکی زد و گفت
فوکو : اشکالی نداره رامپو از اول بهم گفته بود نگران نباش از قبل یه نقشه براش کشیده بودم
میکو سرشو بلند کرد و با تعجب خوشحالی به فوکو نگاه کرد
میکو : واقعا ازتون ممنونم
فوکو : این نامه رو به موری بده و بگو از طرف منه
میکو نامه رو گرفت و گفت چشم و از اونجا رفت
گذر زمان
از دید میکو
داشتم بدو بدو میرفتم سمت اوتاق موری سان سر راه چویا ساما رو دیدم بغلش کردم و گفتم
میکو : خیلی دلم برات تنگ شده بود
میکو داشت میرفت
چویا : چرا اینقدر عجله داری
میکو : بعدا برات تعریف میکنم
وارد اتاق موری شدم
موری : پس برگشتی
میکو : بله و از طرف فوکوزاوا سنسی براتون یه نامه اوردم
نامه رو روی میز گذاشتم و از اتاق رفتم بیرون
چند دقیقه بعد چویا رو دیدم
از دید راوی
میکو تمام داستان رو براش تعریف کرد
چویا : پس که اینطور برای همین اینقدر عجله داشتی
یهو هیگوچی رو دید
هیگوچی : رئیس کارت داره میکو سان
میکو : ممنون الان میرم خوب چویا ساما من باید برم فعلا خداحافظ
توی اتاق موری سان بودم که گفت
موری : میخوام بای قرار فردا که بین اژانس و مافیاس تو هم بیای هرچی نباشه یه مدیر اجرایی هستی
میکو : وقتی این کلمه رو شنیدم خیلی خوشحال بودم طوری که دلم می خواست جیغ بزنم ولی خودمو کنترل کردم
از دید راوی
فوکوزاوا بلند شد و رفت پیش میکو ایستاد و یه لبخند کوچکی زد و گفت
فوکو : اشکالی نداره رامپو از اول بهم گفته بود نگران نباش از قبل یه نقشه براش کشیده بودم
میکو سرشو بلند کرد و با تعجب خوشحالی به فوکو نگاه کرد
میکو : واقعا ازتون ممنونم
فوکو : این نامه رو به موری بده و بگو از طرف منه
میکو نامه رو گرفت و گفت چشم و از اونجا رفت
گذر زمان
از دید میکو
داشتم بدو بدو میرفتم سمت اوتاق موری سان سر راه چویا ساما رو دیدم بغلش کردم و گفتم
میکو : خیلی دلم برات تنگ شده بود
میکو داشت میرفت
چویا : چرا اینقدر عجله داری
میکو : بعدا برات تعریف میکنم
وارد اتاق موری شدم
موری : پس برگشتی
میکو : بله و از طرف فوکوزاوا سنسی براتون یه نامه اوردم
نامه رو روی میز گذاشتم و از اتاق رفتم بیرون
چند دقیقه بعد چویا رو دیدم
از دید راوی
میکو تمام داستان رو براش تعریف کرد
چویا : پس که اینطور برای همین اینقدر عجله داشتی
یهو هیگوچی رو دید
هیگوچی : رئیس کارت داره میکو سان
میکو : ممنون الان میرم خوب چویا ساما من باید برم فعلا خداحافظ
توی اتاق موری سان بودم که گفت
موری : میخوام بای قرار فردا که بین اژانس و مافیاس تو هم بیای هرچی نباشه یه مدیر اجرایی هستی
میکو : وقتی این کلمه رو شنیدم خیلی خوشحال بودم طوری که دلم می خواست جیغ بزنم ولی خودمو کنترل کردم
۴.۲k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.