"•میکاپر من•" "•پارت17•"
قسمت هیفدهم:
به پارکی که مخصوص سلبریتی ها بود نگاهی انداختم شلوغ بود بیشتر سلبریتی ها مثل فوتبالیست ها، بازیگرا، آیدل هاو.. با دوستاشون اومده بودن..روی چمن ها نشستم و الکی به دور بر نگاه میکردم. جین ــ تهیونگ تا ما زیر اندازو میندازیم تو برو شکلات چیپسی بخر. فکر خوبی بود از روی چمنا بلند شدم و به سمت مغازه بزرگی که ته پارک بود حرکت کردم.
کاترین:
بازم به من افتاد. جیسو ــ جرعت یا حقیقت؟.کتی ــ جرعت. لیسا توی گوش جیسو چیزی گفت و جیسو هم به پشت سر من نگاهی انداخت و بدجنس گفت ـ پشت این بوته اون طرف ترش گروه بی تی اس نشسته دست کیم تهیونگ شکلات چیپسی بود اگه جرعت داری برو اونارو ازش بگیر بدون اینکه تورو بشناسه.بدون چون و چرا بلند شدم و کلاه گپمو تا حد امکان پایین کشیدم.....
سرمو پایین انداختم. تا صورتم معلوم نشه صدامو کمی نازک کردم و گفتم
ـ سلام اقا.
ته ـ سلام بله کاری داشتی؟. اووف حالا چی بگم.
کتی ـ مامانم حاملست!. ته خندید و گفت
ـ خوب
. کتی ـ شکلاتای شمارو دید دلش خواست و به من گفت بیام از شما شکلاتارو بگیرم!. تهیونگ انگار با دستش به جایی اشاره میکرد
ـ اون مغازه اون ته پارکه از این شکلاتا داره برو از اون مغازه بگیر. اههه اگه دست خالی برگردم دخترا مسخرم میکنن.
کتی ـ نه مامان من این شکلاتایی که دست شماست رو میخواد.
ـ باشه پس من شکلاتارو میدم..
نایلون شکلاتارو به سمتم گرفت چون خیلی سرم پایین بود دستمو به چپ و راست هدایت میکردم تا پیدا کنم وقتی دستم به نایلون خورد خواستم بگیرم که گوشیم بی موقع زنگ خورد.
ته ـ چقدر صدای زنگ گوشیتون برام اشناست.
خیلی خونسرد گفتم
کتی ـ حتما زنگ مشابه.
ته ـ جواب نمیدی؟!.
چشمامو بستم تا دنبال یه بهونه بگردم
کتی ـ مزاحمه.
ته ـ از کجا میدونی شما که به گوشیتون نگاهی نگردین هوم
کاور گوشیمو بزور از گوشیم جدا کردم و گوشیو درآوردم دیدم رزیه. تماسو وصل کردم
رزـ کجایی چرا نمیای؟
ـ مامان این اقاهه خیلی خسیسه.نمیده
رزی خندید
رزـ اها زود شکلاتارو بگیر که دلم اب افتاده
ـ وای مامان داری از هوس زیادی بیهوش میشی؟
رزـ اره اره دخترم
گوشیو قط کردم
کتی ـ اقاهه بدین من برم!
ته ـ چند سالته؟
خواستم بگم 22 که جلومو گرفتم
کتی ـ 18
ته ـ مامانت دقیقا کجا نشسته بده خودم میخوام به مامانت بدم
الان مامان حامله از کجا پیدا کنم دقیقاااا! وای نه گاوم ده قلو زایید
کتی ـ اما فکر نکنم مامانم بخاد شمارو ببینه.
ته ـ پس داری دروغ میگی؟
با لکنت گفتم
کتی
نه.. نه.. چیز
ته ـ پس این لکنتت چیه
کوکی ـ تهیونگ چه گیری میدی نایلون رو بده دستش دیگه
تهونگ انگار قانع نشده اما دیدم نایلون رو به سمتم گرفت
ته ـ بیا
خواستم از دستش بگیر که با بادی اومد کلاه از رو سرم افتاد و چشم تو چشم تهیونگ شدم، ته با دیدنم لبخندی زد گفت
ته ـ میدونستم خودت هستی!
چندبار پلک زدم نایلون شکلاتارو زود کشید عقب و دست دیگشو اورد جلو و باز کرد.
ته ـ پولشون رو بده بعد بهت میدم
دست کردم تو جیبم و یه بیست وون دراوردم، جلوش گرفتم گفتم ـ بیا. تهیونگ نگاه چپ چپی به پول توی دستم انداخت. ته ـ کمه میشه شصت وون. اعصبانی شدم و پولو کردم تو جیبم با یه حرکت شکلاتارو از دستش قاپیدم. کتی ـ اولا من فقط همینو داشتم دوما شما خجالت نمیکشی از یه خانم خسیس که با هوا غذا میخوره پول میگیری؟!. بدون اینکه بزارم حرف بزنه رومو برگردونم و رفتم پیش دخترا...... داشتم ساندویچمو با ولع میخوردم.که حضور شخصی رو کنارم حس کردم سرمو برگردونم و نگاهی به تهیونگ انداختم. ته ـ ببخشید میشه چند دقیقه دوستتون رو قرض بدین؟!
پایان پارت17
بچه ها شرمنده نبودم واقعا حالم خیلی بد بود اما امروز خوبم از فردا اپ پارتا زیاد میشه پس حمایت کنید
شرمنده این پارت بد بود به بزرگیتون ببخشید
لایک فراموش نشه گلام:)
به پارکی که مخصوص سلبریتی ها بود نگاهی انداختم شلوغ بود بیشتر سلبریتی ها مثل فوتبالیست ها، بازیگرا، آیدل هاو.. با دوستاشون اومده بودن..روی چمن ها نشستم و الکی به دور بر نگاه میکردم. جین ــ تهیونگ تا ما زیر اندازو میندازیم تو برو شکلات چیپسی بخر. فکر خوبی بود از روی چمنا بلند شدم و به سمت مغازه بزرگی که ته پارک بود حرکت کردم.
کاترین:
بازم به من افتاد. جیسو ــ جرعت یا حقیقت؟.کتی ــ جرعت. لیسا توی گوش جیسو چیزی گفت و جیسو هم به پشت سر من نگاهی انداخت و بدجنس گفت ـ پشت این بوته اون طرف ترش گروه بی تی اس نشسته دست کیم تهیونگ شکلات چیپسی بود اگه جرعت داری برو اونارو ازش بگیر بدون اینکه تورو بشناسه.بدون چون و چرا بلند شدم و کلاه گپمو تا حد امکان پایین کشیدم.....
سرمو پایین انداختم. تا صورتم معلوم نشه صدامو کمی نازک کردم و گفتم
ـ سلام اقا.
ته ـ سلام بله کاری داشتی؟. اووف حالا چی بگم.
کتی ـ مامانم حاملست!. ته خندید و گفت
ـ خوب
. کتی ـ شکلاتای شمارو دید دلش خواست و به من گفت بیام از شما شکلاتارو بگیرم!. تهیونگ انگار با دستش به جایی اشاره میکرد
ـ اون مغازه اون ته پارکه از این شکلاتا داره برو از اون مغازه بگیر. اههه اگه دست خالی برگردم دخترا مسخرم میکنن.
کتی ـ نه مامان من این شکلاتایی که دست شماست رو میخواد.
ـ باشه پس من شکلاتارو میدم..
نایلون شکلاتارو به سمتم گرفت چون خیلی سرم پایین بود دستمو به چپ و راست هدایت میکردم تا پیدا کنم وقتی دستم به نایلون خورد خواستم بگیرم که گوشیم بی موقع زنگ خورد.
ته ـ چقدر صدای زنگ گوشیتون برام اشناست.
خیلی خونسرد گفتم
کتی ـ حتما زنگ مشابه.
ته ـ جواب نمیدی؟!.
چشمامو بستم تا دنبال یه بهونه بگردم
کتی ـ مزاحمه.
ته ـ از کجا میدونی شما که به گوشیتون نگاهی نگردین هوم
کاور گوشیمو بزور از گوشیم جدا کردم و گوشیو درآوردم دیدم رزیه. تماسو وصل کردم
رزـ کجایی چرا نمیای؟
ـ مامان این اقاهه خیلی خسیسه.نمیده
رزی خندید
رزـ اها زود شکلاتارو بگیر که دلم اب افتاده
ـ وای مامان داری از هوس زیادی بیهوش میشی؟
رزـ اره اره دخترم
گوشیو قط کردم
کتی ـ اقاهه بدین من برم!
ته ـ چند سالته؟
خواستم بگم 22 که جلومو گرفتم
کتی ـ 18
ته ـ مامانت دقیقا کجا نشسته بده خودم میخوام به مامانت بدم
الان مامان حامله از کجا پیدا کنم دقیقاااا! وای نه گاوم ده قلو زایید
کتی ـ اما فکر نکنم مامانم بخاد شمارو ببینه.
ته ـ پس داری دروغ میگی؟
با لکنت گفتم
کتی
نه.. نه.. چیز
ته ـ پس این لکنتت چیه
کوکی ـ تهیونگ چه گیری میدی نایلون رو بده دستش دیگه
تهونگ انگار قانع نشده اما دیدم نایلون رو به سمتم گرفت
ته ـ بیا
خواستم از دستش بگیر که با بادی اومد کلاه از رو سرم افتاد و چشم تو چشم تهیونگ شدم، ته با دیدنم لبخندی زد گفت
ته ـ میدونستم خودت هستی!
چندبار پلک زدم نایلون شکلاتارو زود کشید عقب و دست دیگشو اورد جلو و باز کرد.
ته ـ پولشون رو بده بعد بهت میدم
دست کردم تو جیبم و یه بیست وون دراوردم، جلوش گرفتم گفتم ـ بیا. تهیونگ نگاه چپ چپی به پول توی دستم انداخت. ته ـ کمه میشه شصت وون. اعصبانی شدم و پولو کردم تو جیبم با یه حرکت شکلاتارو از دستش قاپیدم. کتی ـ اولا من فقط همینو داشتم دوما شما خجالت نمیکشی از یه خانم خسیس که با هوا غذا میخوره پول میگیری؟!. بدون اینکه بزارم حرف بزنه رومو برگردونم و رفتم پیش دخترا...... داشتم ساندویچمو با ولع میخوردم.که حضور شخصی رو کنارم حس کردم سرمو برگردونم و نگاهی به تهیونگ انداختم. ته ـ ببخشید میشه چند دقیقه دوستتون رو قرض بدین؟!
پایان پارت17
بچه ها شرمنده نبودم واقعا حالم خیلی بد بود اما امروز خوبم از فردا اپ پارتا زیاد میشه پس حمایت کنید
شرمنده این پارت بد بود به بزرگیتون ببخشید
لایک فراموش نشه گلام:)
۳۴.۰k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲