استاد ماهر(دکتر قلب من)🫂❤🥺 part𖣘𖣘①②𖣘𖣘
ته:به پسر تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک:سلام چطوری؟گفتم ی سری بزنم دیگه
ته:اینطوری؟*بغلش کرد*
کوک:ی دیدار متفاوت
ته:معلومه
کوک:داستی بابات خوبه؟
ته:اره خدارو شکر عملش موفقیت امیز بوده ، تو چیکار میکنی؟رفتی و مارو فراموش کردی؟
کوک:این چه حرفیه میزنی بمیرمم شمارو فراموش نمیکنم
جینهو:حالا چیکار میکنی اون طرف؟
کوک:من یه دندونپزشک شدم و اونور مشغول به کارم ولی زیاد خوب نبود ، فک کن توی یه کشور غریب بدون هیچ دوستی بخوای زندگی کنی، واقا سخته، بخاطر همین تصمیم گرفتم که برگردم ،اینجا ی مطب میزنم و کار میکنم
جینهو:وایییییی چقد خوب*ذوق*
شوگا:حالا شمام نمیخواد ذوق کنی😒
جینهو:اصن به تو چه .
ته:باز اینا شروع کردن ، بس کنین مثلا ی بیمار اینجاست
جینهو:ایششششششش
ته:درد نداری خوبی؟
کوک:ن خوب خوبم
جینهو:سرت چی درد نمیکنه؟حالت تحوع نداری؟بدنت درد نمیکنه
کوک:بابا بس کنین شمام دیگه منو کشتید ،بخدا هیچیم نشده خوب خوبم
ته:خوب دیگه ما باید بریم خیلی کار داریم باید به بیمارا سر بزنیم و من و جینهو هم یه عمل داریم مگه نه؟
جینهو:اره
ته: توم اگهدردی داشتی یا چیزی لازم داشتی این زنگ و بزن پرستار میاد
کوک:بله میدونم
شوگا:خوب دیگه بریم
.
.
.شب:/
جینهو:اخیشششش چه عمل سختی بودااا
ته:اوم خیلی خسته شدی
مینهو:ولی تو کار اصلی رو انجام دادی
ته:خب بریم دیگه
جینهو:من برم به بابا سر بزنم
ته:بتش برو منم لباسمو عوض کردم میام
.
.
داشتم میرفتم که شکگا رو دیدم
شوگا:عمل چطور بود؟
جینهو:خوب بود
شوگا:اها
جینهو:کجا میری؟
شوگا:میرم پیش عمو
جینهو:اع منم دارم میرم اونجا
جینهو:باشه بیا با هم بریم
.
.
وقتی در وباز کردم دیدم
هیوک:هه هه هه هه *خنده*
کوک:اره داشتم میگفتم
جینهو:چیکار دارین میکنین؟کوک تو چرا اینجایی مگه نباید اتاقت باشی الان؟
کوک:چیه خوب پوسیدم اونجا گفتم بیام ی عرض ادبی به عمو بکنم
جینهو:کردی،حالا برگردین اتاقتون
شوگا:اییششششش انگا کن چه نگرانم میشه*زیر لب*
کوک:نمیخوام میخوام بمونم
جینهو دید حرف و
خودش نمیشه دست کوک و گرفت:
بلند شو بریم زودد
کوک:نمیخوام
جینهو:که نمیخوای*محکم کشیدش*
کوک:ایییی ولم کن
جینهو:میخواستی به حرفم گوش بدی
.
کوک و برد اتاقش
جینهو:میمونی همینجا و استراحت میکنی
کوک:وایستا
جینهو:چیه؟
کوک:راستش
جینهو:چیه؟
کوک:راستش من از تو ...
کوک:سلام چطوری؟گفتم ی سری بزنم دیگه
ته:اینطوری؟*بغلش کرد*
کوک:ی دیدار متفاوت
ته:معلومه
کوک:داستی بابات خوبه؟
ته:اره خدارو شکر عملش موفقیت امیز بوده ، تو چیکار میکنی؟رفتی و مارو فراموش کردی؟
کوک:این چه حرفیه میزنی بمیرمم شمارو فراموش نمیکنم
جینهو:حالا چیکار میکنی اون طرف؟
کوک:من یه دندونپزشک شدم و اونور مشغول به کارم ولی زیاد خوب نبود ، فک کن توی یه کشور غریب بدون هیچ دوستی بخوای زندگی کنی، واقا سخته، بخاطر همین تصمیم گرفتم که برگردم ،اینجا ی مطب میزنم و کار میکنم
جینهو:وایییییی چقد خوب*ذوق*
شوگا:حالا شمام نمیخواد ذوق کنی😒
جینهو:اصن به تو چه .
ته:باز اینا شروع کردن ، بس کنین مثلا ی بیمار اینجاست
جینهو:ایششششششش
ته:درد نداری خوبی؟
کوک:ن خوب خوبم
جینهو:سرت چی درد نمیکنه؟حالت تحوع نداری؟بدنت درد نمیکنه
کوک:بابا بس کنین شمام دیگه منو کشتید ،بخدا هیچیم نشده خوب خوبم
ته:خوب دیگه ما باید بریم خیلی کار داریم باید به بیمارا سر بزنیم و من و جینهو هم یه عمل داریم مگه نه؟
جینهو:اره
ته: توم اگهدردی داشتی یا چیزی لازم داشتی این زنگ و بزن پرستار میاد
کوک:بله میدونم
شوگا:خوب دیگه بریم
.
.
.شب:/
جینهو:اخیشششش چه عمل سختی بودااا
ته:اوم خیلی خسته شدی
مینهو:ولی تو کار اصلی رو انجام دادی
ته:خب بریم دیگه
جینهو:من برم به بابا سر بزنم
ته:بتش برو منم لباسمو عوض کردم میام
.
.
داشتم میرفتم که شکگا رو دیدم
شوگا:عمل چطور بود؟
جینهو:خوب بود
شوگا:اها
جینهو:کجا میری؟
شوگا:میرم پیش عمو
جینهو:اع منم دارم میرم اونجا
جینهو:باشه بیا با هم بریم
.
.
وقتی در وباز کردم دیدم
هیوک:هه هه هه هه *خنده*
کوک:اره داشتم میگفتم
جینهو:چیکار دارین میکنین؟کوک تو چرا اینجایی مگه نباید اتاقت باشی الان؟
کوک:چیه خوب پوسیدم اونجا گفتم بیام ی عرض ادبی به عمو بکنم
جینهو:کردی،حالا برگردین اتاقتون
شوگا:اییششششش انگا کن چه نگرانم میشه*زیر لب*
کوک:نمیخوام میخوام بمونم
جینهو دید حرف و
خودش نمیشه دست کوک و گرفت:
بلند شو بریم زودد
کوک:نمیخوام
جینهو:که نمیخوای*محکم کشیدش*
کوک:ایییی ولم کن
جینهو:میخواستی به حرفم گوش بدی
.
کوک و برد اتاقش
جینهو:میمونی همینجا و استراحت میکنی
کوک:وایستا
جینهو:چیه؟
کوک:راستش
جینهو:چیه؟
کوک:راستش من از تو ...
۴۳.۲k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.