برده کوچک ارباب
فصل اول
پارت ۲۱
(پارت آخر)
چون
دازای سان اومده بود طبقه ی پایین با یه تفنگ توی دستش
"اون بچه رو ول میکنی یا شلیک کنم؟
٪شلیک کنی کشتمش
ویو دازای:
به کونیکیدا گفتم که بره
و چاقو رو ازش بگیره منم چشمامو بسته بودم و دستمو روی ماشه قرار داده بودم و آماده ی شلیک بودم
دستمو فشار نداده بودم که صدای فریاد کونیکیدا اومد چشممو باز کردم
و چویا رو اونجا دیدم
چویا کونیکیدا رو هول داد؟
چویا؟
چرا؟
دلیل این کارش چی بود
با چشمایی نا امید و روحی پر درد به آکوتاگوا زل زده بودم
خب خوبه
اونم با یه تیر ازم پذیرایی کرد
یه تیر؟
نه
۷ تا تیر به جاهای مختلف بدنم
پاهام سست شده بود و روی زمین
٪(روبه چویا)(زدن قدش)
ادامش پست بعد..
پارت ۲۱
(پارت آخر)
چون
دازای سان اومده بود طبقه ی پایین با یه تفنگ توی دستش
"اون بچه رو ول میکنی یا شلیک کنم؟
٪شلیک کنی کشتمش
ویو دازای:
به کونیکیدا گفتم که بره
و چاقو رو ازش بگیره منم چشمامو بسته بودم و دستمو روی ماشه قرار داده بودم و آماده ی شلیک بودم
دستمو فشار نداده بودم که صدای فریاد کونیکیدا اومد چشممو باز کردم
و چویا رو اونجا دیدم
چویا کونیکیدا رو هول داد؟
چویا؟
چرا؟
دلیل این کارش چی بود
با چشمایی نا امید و روحی پر درد به آکوتاگوا زل زده بودم
خب خوبه
اونم با یه تیر ازم پذیرایی کرد
یه تیر؟
نه
۷ تا تیر به جاهای مختلف بدنم
پاهام سست شده بود و روی زمین
٪(روبه چویا)(زدن قدش)
ادامش پست بعد..
۶.۳k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.