Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۷۹
مطهره: فردا بیاین خونه ما قراره با اکیپون اشنات کنم با ملیحه بیا
شیرین: باشه میایم
مطهره: کاری ندارین؟
شیرین: نه ممنون خداحافظ
مطهره: خداحافظ
ملیحه: چی گفت؟
شیرین: گفتش که فردا بریم خونشون قراره با اکیپشون اشنا بشیم
ملیحه: شیرین ایشالله اکیپشون پسر داشته باشه
شیرین: چطور؟
ملیحه: حرص سعید رو دربیاریم
شیرین: اره کاشکی منم یکدونه دوست پسری شوهری داشتم
ملیحه: شاید همین کار ک امدیم یک حکمتی توش داشته
شیرین:نمدونم شاید
(سعید)
میکائل کردم تو انباری خونمون دربستم اونجا تاریک بود غذا درست کردم و بردم براش(سعید یک موقع سراشپز بوده) ک نشسته بود
سعید: بیا اب غذا برات اوردم
میکائل:میشه منو از این انباری دربیاری
سعید: باشه ولی از خونم برو بیرون
میکائل: هرچقدر پول میخوای میدم
سعید: من پول مافیا نمخوام
میکائل: زمین گرده سعید اقا
سعید: نه جدیدن گفتن زمین تخته نشنیدی؟
میکائل: بجای این حرف ها زنگ بزن بیبین شیرین ملیحه کجا هستن
سعید:به من چه
میکائل: اره به توچه ولی خب شاید ملیحه رفته خونه یکی
اینو ک گفت رگ غیرتم زد بالا
سعید: چرا دلشوره میندازه تو دل من
میکائل:اون یک دختر ساده پسرا تهران هم که گرگ یک دختر ساده اگه گیر یک گرگ بیوفته چی اتفاقی میوفته
ساعت نگاه کردم ۲ شب بود
سعید: الان دوشبه خوابن
میکائل:اگه خونه یکی رفته باشه بیدارن
سعید: اینقدر خونه خونه نکن حروم زاده
گوشیمو ورداشتم و زنگ زدم به ملیحه
زنگ زدم که ورداشت و با صدای خمار جوابمو داد ک یهو قبلم ریخت
Part۷۹
مطهره: فردا بیاین خونه ما قراره با اکیپون اشنات کنم با ملیحه بیا
شیرین: باشه میایم
مطهره: کاری ندارین؟
شیرین: نه ممنون خداحافظ
مطهره: خداحافظ
ملیحه: چی گفت؟
شیرین: گفتش که فردا بریم خونشون قراره با اکیپشون اشنا بشیم
ملیحه: شیرین ایشالله اکیپشون پسر داشته باشه
شیرین: چطور؟
ملیحه: حرص سعید رو دربیاریم
شیرین: اره کاشکی منم یکدونه دوست پسری شوهری داشتم
ملیحه: شاید همین کار ک امدیم یک حکمتی توش داشته
شیرین:نمدونم شاید
(سعید)
میکائل کردم تو انباری خونمون دربستم اونجا تاریک بود غذا درست کردم و بردم براش(سعید یک موقع سراشپز بوده) ک نشسته بود
سعید: بیا اب غذا برات اوردم
میکائل:میشه منو از این انباری دربیاری
سعید: باشه ولی از خونم برو بیرون
میکائل: هرچقدر پول میخوای میدم
سعید: من پول مافیا نمخوام
میکائل: زمین گرده سعید اقا
سعید: نه جدیدن گفتن زمین تخته نشنیدی؟
میکائل: بجای این حرف ها زنگ بزن بیبین شیرین ملیحه کجا هستن
سعید:به من چه
میکائل: اره به توچه ولی خب شاید ملیحه رفته خونه یکی
اینو ک گفت رگ غیرتم زد بالا
سعید: چرا دلشوره میندازه تو دل من
میکائل:اون یک دختر ساده پسرا تهران هم که گرگ یک دختر ساده اگه گیر یک گرگ بیوفته چی اتفاقی میوفته
ساعت نگاه کردم ۲ شب بود
سعید: الان دوشبه خوابن
میکائل:اگه خونه یکی رفته باشه بیدارن
سعید: اینقدر خونه خونه نکن حروم زاده
گوشیمو ورداشتم و زنگ زدم به ملیحه
زنگ زدم که ورداشت و با صدای خمار جوابمو داد ک یهو قبلم ریخت
۶.۵k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.