پارت هفتمم🌚
تلویزیون رو روشن کردم
.......
مجری: دیروز شب چند تا بچه کشته شده بودند و این یه قتل خیلی بی رحمی بود که اینجوری شکنجشون دادن هیچ کدوم از این فاجعه نجات نیافتن
یعنی ما اونا رو کشت...یمم هیقق
جیمین: گریه نکن کار تو نبود
برگشتم به سمت جیمین
ا.ت: ولی من باعث مرگشون شدم
خیلی سرد نگاهم میکرد
جیمین: گفتم که تقصیر تو نبود پس گریه نکن
صدای در اومد
جیمین رفت پشت آیفون
ویو جیمین:
آیفون رو روشن کردم
جیمین: بله؟؟!
لی: سلام من لی هستم پلیس هستم و اومدم تحقیق
رو به ا.ت کردم
جیمین: برو تو اتاقت
در و باز کردم لی اومد تو
لی: خوب در صحنه ای که ضبط شده توسط دوربین ها شما هم توش حضور داشتید
جیمین: خوب؟
لی: ما بهتون مظنون هستیم حتی به اینکه با یه دختر زندگی میکنید
جیمین: اون دختر دوستم هست یه مدت پیش من میمونه
لی: اومممم پس باید از اون هم بازپرسی کنم
خواست بلند بشه که رو میز کوبیدم
جیمین: اون در حال حاضر حالش خوب نیست بهتره نرید پیشش چون اتفاق بدی میوفته و همینطور شما نمیتونید بگید من مقصرم اونجا هزاران تا ماشین میگزره پس بهتره از خونه من برید بیرون تا اتفاق بد تری نیوفتاده ( سرد)
بهم نگاه کرد و رفت بیرون
رفتم پیش ا.ت
جیمین: رفت
گوشیش زنگ خورد
برداشت
+: هویی تو میدونم الان پیششی پس بهش بگو همین الان بیاد اینجااااا
گوشی رو گرفتم
جیمین: درست فکر کردی ولی فکر نکن من میام اونجا
+: هه خوبم میای چاقویی که دیروز همه اونها رو کشتی الان پیش منه و اثر انگشتت روشه اوممم پس بهتره بیای
گوشی رو قطع کردم
جیمین: ا.ت ......
ا.ت: من هم باهات میام
جیمین: نمیشه
اوت: گفتم منمممم میاممم بایددد بیام نمی خوام اینجا بمونمم لطفا ( گریه و داد)
جیمین: باشه گریه نکن میتونی بیای ولی باید تو ماشین بمونی
........
#فیک
.......
مجری: دیروز شب چند تا بچه کشته شده بودند و این یه قتل خیلی بی رحمی بود که اینجوری شکنجشون دادن هیچ کدوم از این فاجعه نجات نیافتن
یعنی ما اونا رو کشت...یمم هیقق
جیمین: گریه نکن کار تو نبود
برگشتم به سمت جیمین
ا.ت: ولی من باعث مرگشون شدم
خیلی سرد نگاهم میکرد
جیمین: گفتم که تقصیر تو نبود پس گریه نکن
صدای در اومد
جیمین رفت پشت آیفون
ویو جیمین:
آیفون رو روشن کردم
جیمین: بله؟؟!
لی: سلام من لی هستم پلیس هستم و اومدم تحقیق
رو به ا.ت کردم
جیمین: برو تو اتاقت
در و باز کردم لی اومد تو
لی: خوب در صحنه ای که ضبط شده توسط دوربین ها شما هم توش حضور داشتید
جیمین: خوب؟
لی: ما بهتون مظنون هستیم حتی به اینکه با یه دختر زندگی میکنید
جیمین: اون دختر دوستم هست یه مدت پیش من میمونه
لی: اومممم پس باید از اون هم بازپرسی کنم
خواست بلند بشه که رو میز کوبیدم
جیمین: اون در حال حاضر حالش خوب نیست بهتره نرید پیشش چون اتفاق بدی میوفته و همینطور شما نمیتونید بگید من مقصرم اونجا هزاران تا ماشین میگزره پس بهتره از خونه من برید بیرون تا اتفاق بد تری نیوفتاده ( سرد)
بهم نگاه کرد و رفت بیرون
رفتم پیش ا.ت
جیمین: رفت
گوشیش زنگ خورد
برداشت
+: هویی تو میدونم الان پیششی پس بهش بگو همین الان بیاد اینجااااا
گوشی رو گرفتم
جیمین: درست فکر کردی ولی فکر نکن من میام اونجا
+: هه خوبم میای چاقویی که دیروز همه اونها رو کشتی الان پیش منه و اثر انگشتت روشه اوممم پس بهتره بیای
گوشی رو قطع کردم
جیمین: ا.ت ......
ا.ت: من هم باهات میام
جیمین: نمیشه
اوت: گفتم منمممم میاممم بایددد بیام نمی خوام اینجا بمونمم لطفا ( گریه و داد)
جیمین: باشه گریه نکن میتونی بیای ولی باید تو ماشین بمونی
........
#فیک
۸.۵k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.