مافیا عشق پارت3
از ترس به خودم میلرزیدم.....اینا چی دارن میگن!.
جیمز:فکر نمیکردم انقدر اندام خوبی داشته باشه.....
الکس:اه اصلا خیلی بهتر از توصیفای مایکله
ایزابل:ش..شما دارین..چ...چی میگین.......
دنیل:اروم باش گرل....کاریت نداریم
ایزابل:مایکلللل تو گفتیییییی من عضوی از شمام چرا اینطوری میکنیییین
مایکل:خب من که زیر حرفم نزدم
جیمز:بوی فرند داری؟!
ایزابل:به تو چههههه ولم کنینننننن
الکس:پس میتونم مال خودم کنمش
تقلا میکردم که بتونم دستمو باز کنم ولی فایده ای نداشت.....خیلی متعجب بودم فقط سعی کردم خودمو جمع کنم که خیلی شل و ول نشسته باشم......زیادی داشتن بهم دست میزدن.....خیلی فکر کردم اخر یاد فنی افتادم که کارل یادم داده بود.......کارل.....چقدر دلم براش تنگ شده.....دوست پسر به این خوبی از کجا میاوردم.....پسر قشنگم......زود میام خونه:)))))).........
مایکل:خب بویز نظرتون چیه اول صبحونه بخوریم بعد به ادامه کارمون برسیم .......
اون پسرا دست از سر من برداشتن و رفتن سراغ صبحونه......میخواستم دستامو با اون فن باز کنم ولی پسرا همش داشتن منو دید میزدن و نزدیکم میشدن
ایزابل:نمیخوااااااااین یه چیزی بدین من بخورمممممم منو گشنه نگه داشتینننننننننن
الکس:برای اینکه همچین اندامیو بهم نزنیم غذا نخوره بهتره
جیمز:تازه غذا نخوره بهترم میشه......
دنیل:نمیشه دختر جون چیزی بخوری
الکس:دوست دارم جرات حقیقت بازی کنیم ببینم کی اول میره سراغش....
جیمز:بی صبرانه مشتاقم.......
مایکل:حالا شما بخورین بعدا برین سرااغ این کارا
رفتن و مثل ادم رو صندلیاشون نشستن و منو ول کردن.........
تونستم بعد4 دقیقه دستمو باز کنم ......سریع بلند شدم ولی تعادل برام سخت بود چون کفش پاشنه دار پام بود و خواب رفته بود.......
الکس و جیمز و دنیل سریع بلند شدن و اومدن سمتم ......
زدن اینا با دست باز برام کاری نداشت
با پام محکم کوبیدم توی شکم الکس......
و بعد محکم زدم رو پای جیمز........ و در اخر یه مشت توی صورت دنیل زدم......این مافیا ها خیلی مالیم نیستن......
که همون لحظه از پشت یکی دستمو گرفت و کمرم رو زد به دیوار و منو به دیوار تکیه داد و صورتم چهره مایکل رو دید.....یه دستش رو به کمرم گرفته بود و یه دستش رو وسط سینم گذاشت و.......
خب این پارت تموم شد بای بای....
جیمز:فکر نمیکردم انقدر اندام خوبی داشته باشه.....
الکس:اه اصلا خیلی بهتر از توصیفای مایکله
ایزابل:ش..شما دارین..چ...چی میگین.......
دنیل:اروم باش گرل....کاریت نداریم
ایزابل:مایکلللل تو گفتیییییی من عضوی از شمام چرا اینطوری میکنیییین
مایکل:خب من که زیر حرفم نزدم
جیمز:بوی فرند داری؟!
ایزابل:به تو چههههه ولم کنینننننن
الکس:پس میتونم مال خودم کنمش
تقلا میکردم که بتونم دستمو باز کنم ولی فایده ای نداشت.....خیلی متعجب بودم فقط سعی کردم خودمو جمع کنم که خیلی شل و ول نشسته باشم......زیادی داشتن بهم دست میزدن.....خیلی فکر کردم اخر یاد فنی افتادم که کارل یادم داده بود.......کارل.....چقدر دلم براش تنگ شده.....دوست پسر به این خوبی از کجا میاوردم.....پسر قشنگم......زود میام خونه:)))))).........
مایکل:خب بویز نظرتون چیه اول صبحونه بخوریم بعد به ادامه کارمون برسیم .......
اون پسرا دست از سر من برداشتن و رفتن سراغ صبحونه......میخواستم دستامو با اون فن باز کنم ولی پسرا همش داشتن منو دید میزدن و نزدیکم میشدن
ایزابل:نمیخوااااااااین یه چیزی بدین من بخورمممممم منو گشنه نگه داشتینننننننننن
الکس:برای اینکه همچین اندامیو بهم نزنیم غذا نخوره بهتره
جیمز:تازه غذا نخوره بهترم میشه......
دنیل:نمیشه دختر جون چیزی بخوری
الکس:دوست دارم جرات حقیقت بازی کنیم ببینم کی اول میره سراغش....
جیمز:بی صبرانه مشتاقم.......
مایکل:حالا شما بخورین بعدا برین سرااغ این کارا
رفتن و مثل ادم رو صندلیاشون نشستن و منو ول کردن.........
تونستم بعد4 دقیقه دستمو باز کنم ......سریع بلند شدم ولی تعادل برام سخت بود چون کفش پاشنه دار پام بود و خواب رفته بود.......
الکس و جیمز و دنیل سریع بلند شدن و اومدن سمتم ......
زدن اینا با دست باز برام کاری نداشت
با پام محکم کوبیدم توی شکم الکس......
و بعد محکم زدم رو پای جیمز........ و در اخر یه مشت توی صورت دنیل زدم......این مافیا ها خیلی مالیم نیستن......
که همون لحظه از پشت یکی دستمو گرفت و کمرم رو زد به دیوار و منو به دیوار تکیه داد و صورتم چهره مایکل رو دید.....یه دستش رو به کمرم گرفته بود و یه دستش رو وسط سینم گذاشت و.......
خب این پارت تموم شد بای بای....
۵.۸k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.