my bloody love پارت24
جنا زنی قوی مادر پسرایی دو قلو کوک و جیمین ازدواج ن چندان با عشق بود بلکه این ازدواج ب خواسته خانوادشون بود ن ب خواسته خودشون
جنا دوستی داشت ب اسم لینا ک واقعا با هم صمیمی بودن و از رازای هم با خبر بودن
شوهر جنا چانگ از این ازدواج راضی نبود فقط ب فکر زیر خواب بودنش بود
جنا برادری داشت ب اسم لوییس علاقه خیلی خیلی زیادی ب لینا داشت و لینارو از پدرش خواستگاری کرده بود و اماا روز عروسیی ک لینا با ی چشم خون و ی چشم اشک بدون علاقه ایی ب لوییس زنش میشد
قبل عروسی
لینا بدترین اشتباه عمرشو انجام داد وقتی لینا میدونست چانگ چ ادمیه رفت باهاش خوابید محبت چانگو ب عشق گرفت
چند ماه بعد ازدواجش لینا خبر حاملگیشو شنید و میدونست اون بچه چانگه ن لوییس
از این بابت خوشحال بود چون میدونست با جانشین اوردن برای چانگ اون ب مقام بالایی میرسه اما بی خبر از اینکه جنا دو تا بچه پسر بدنیا اورده بود وقتی با لوییس از امریکا برگشتن کره از این موضوع باخبر شد
خیلی عصبی بود چند باری با چانگ بحثش شد اما چانگ بهش گفت ک اون بچرو نگه داره و بزرگش کنه
لینا مخفیانه بچرو تو شکمش نگه داشت اما لوییس از این بی خبر بود
هفت ماهگی
هشت ماهگی
نه ماهگی
تمام این ماه ها گذشت و لوییس بی خبر از همچی بود تا روز زایمان وقتی لوییس برای سفری کاری رفته بود لینا دردش شروع میشه و چانگو باخبر میکنه
لینا حتی از جنسیت بچشم خبر نداشت
تو خونه با کمک چانگ بچرو بدنیا میاره و بلههه
اون بچه دختره
لینا و چانگ از این بابت خوشحال بودن
اسم اون بچرو میسو گذاشتن
چانگ بچرو برد پیش خودش لینا ناراحت بود اما مجبور بود بچه رو بده ب چانگ
چانگ بچرو برد ب عمارت خودشون و اونا ب عنوان. ی دختر پرورشگاهی معرفی کرد ک دلش ب حال اون بچه سوخته و اونو قبول کرده
جنا ب خیال اینکه اون بچه پدر مادر نداره مثل بچه خودش بزرگش کرد لینا هر چند وقت یبار میومد ب میسو سر میزد
تا وقتی ک جنا همچیوو فهمید از کجا از خدمتکاری ک داشت صحبت میکرد و هم راز چانگ بود فهمید ک قضیه چیه
اون واقعا دلش شگست ک چی دوست صمیمیش ک مثل خواهرش بود با شوهرش هم خواب شدن و اون ثمره گوه کاریشونو بزرگ کرده
جنا هرچیزی بین خودش و لینا بود رو ب هم زد لوییس هم باخبر شد و چند ماه با لینا قهر بود اونا تصمیم گرفتن ب ی جنگلل خیلیی خیلیی دور برن و اونجا زندگی کنن
چند ماه بعد ک زندگیشون بهتر شده بود تو جنگل لوییس و لینا صاحب بچه ای دختر میشن میا حداقل میتونیم بگیم زندگی خوبی داشتن میا علاقه خیلیی خیلیی زیادی ب لوییس داشت چشماش درست مثل لوییس ابی بود
لوییس وقتی یروزی ب جنگل میرفت و از خانوادش خداحافظی میکرد تا چیزی ک درمورد دخترش فهمیده بود بدونه واقعیه یا نه غیب شد و دیگه کسی نتونست بفهمه چ بلایی سرش اومده لینا دخترشو برمیداره و ب شهر میرن و اونجا کاری تو رستوران شروع میکنه و اما جنا
وقتی از این موضوع با خبر میشه زندکیش ب کل ب هم میریزه چانگ جانشین پدرش میشه و جنا تاجی سرخ رو سرش میزاره
چانگ با پدر جنا رقیب هم میشن
چانگ برای انتقام از پدر جنا
جنارو تا سر حد مرگ اذیت میکنه
تا روزی ک پدر چانگ تو ی انسانو جور میکنه تا جنا رو بکشه
وقتی جنا رو سر ب نیست میکنن
ب کوک و جیمین
میگن تمام اینکارا تقصیر انسان هاست
و این باعث میشه بچه هاش فقط ب فکرر انتقام از قاتل مادرشون باشن
تا اینکهه چانگ دوباره لینارو میبینه
دخترشون میسو واقعا بزرگ شده بود اما هیچکس از این قضیه با خبر نبود تا روزی ک
عموشون یواشکی بهشون همچیو ب کوک و جیمین گفت و خودشو گمو گور کرد
چانگ و لینا باز باهم ازدواج کردن اما چانگ بدون توجه ب رضایت بچه هاش همه کارو کرد و ب دروغ گفت ک مادرتون خوشحال میشه و از اینجا همچیی شروع شد
پایان ویو
بقیشم برای فردا واقعا خیلیی خیلیی ببخشید دیر شد این چند ماه واقعا سرم شلوغه برای عید و خریدو اینجور چیزا
لایکو کامنت فراموش نشه
لطفا لایکا بالا باشه من کلی زحمت میکشم برای فیکا
لاولییی بایی تا فلدااا
جنا دوستی داشت ب اسم لینا ک واقعا با هم صمیمی بودن و از رازای هم با خبر بودن
شوهر جنا چانگ از این ازدواج راضی نبود فقط ب فکر زیر خواب بودنش بود
جنا برادری داشت ب اسم لوییس علاقه خیلی خیلی زیادی ب لینا داشت و لینارو از پدرش خواستگاری کرده بود و اماا روز عروسیی ک لینا با ی چشم خون و ی چشم اشک بدون علاقه ایی ب لوییس زنش میشد
قبل عروسی
لینا بدترین اشتباه عمرشو انجام داد وقتی لینا میدونست چانگ چ ادمیه رفت باهاش خوابید محبت چانگو ب عشق گرفت
چند ماه بعد ازدواجش لینا خبر حاملگیشو شنید و میدونست اون بچه چانگه ن لوییس
از این بابت خوشحال بود چون میدونست با جانشین اوردن برای چانگ اون ب مقام بالایی میرسه اما بی خبر از اینکه جنا دو تا بچه پسر بدنیا اورده بود وقتی با لوییس از امریکا برگشتن کره از این موضوع باخبر شد
خیلی عصبی بود چند باری با چانگ بحثش شد اما چانگ بهش گفت ک اون بچرو نگه داره و بزرگش کنه
لینا مخفیانه بچرو تو شکمش نگه داشت اما لوییس از این بی خبر بود
هفت ماهگی
هشت ماهگی
نه ماهگی
تمام این ماه ها گذشت و لوییس بی خبر از همچی بود تا روز زایمان وقتی لوییس برای سفری کاری رفته بود لینا دردش شروع میشه و چانگو باخبر میکنه
لینا حتی از جنسیت بچشم خبر نداشت
تو خونه با کمک چانگ بچرو بدنیا میاره و بلههه
اون بچه دختره
لینا و چانگ از این بابت خوشحال بودن
اسم اون بچرو میسو گذاشتن
چانگ بچرو برد پیش خودش لینا ناراحت بود اما مجبور بود بچه رو بده ب چانگ
چانگ بچرو برد ب عمارت خودشون و اونا ب عنوان. ی دختر پرورشگاهی معرفی کرد ک دلش ب حال اون بچه سوخته و اونو قبول کرده
جنا ب خیال اینکه اون بچه پدر مادر نداره مثل بچه خودش بزرگش کرد لینا هر چند وقت یبار میومد ب میسو سر میزد
تا وقتی ک جنا همچیوو فهمید از کجا از خدمتکاری ک داشت صحبت میکرد و هم راز چانگ بود فهمید ک قضیه چیه
اون واقعا دلش شگست ک چی دوست صمیمیش ک مثل خواهرش بود با شوهرش هم خواب شدن و اون ثمره گوه کاریشونو بزرگ کرده
جنا هرچیزی بین خودش و لینا بود رو ب هم زد لوییس هم باخبر شد و چند ماه با لینا قهر بود اونا تصمیم گرفتن ب ی جنگلل خیلیی خیلیی دور برن و اونجا زندگی کنن
چند ماه بعد ک زندگیشون بهتر شده بود تو جنگل لوییس و لینا صاحب بچه ای دختر میشن میا حداقل میتونیم بگیم زندگی خوبی داشتن میا علاقه خیلیی خیلیی زیادی ب لوییس داشت چشماش درست مثل لوییس ابی بود
لوییس وقتی یروزی ب جنگل میرفت و از خانوادش خداحافظی میکرد تا چیزی ک درمورد دخترش فهمیده بود بدونه واقعیه یا نه غیب شد و دیگه کسی نتونست بفهمه چ بلایی سرش اومده لینا دخترشو برمیداره و ب شهر میرن و اونجا کاری تو رستوران شروع میکنه و اما جنا
وقتی از این موضوع با خبر میشه زندکیش ب کل ب هم میریزه چانگ جانشین پدرش میشه و جنا تاجی سرخ رو سرش میزاره
چانگ با پدر جنا رقیب هم میشن
چانگ برای انتقام از پدر جنا
جنارو تا سر حد مرگ اذیت میکنه
تا روزی ک پدر چانگ تو ی انسانو جور میکنه تا جنا رو بکشه
وقتی جنا رو سر ب نیست میکنن
ب کوک و جیمین
میگن تمام اینکارا تقصیر انسان هاست
و این باعث میشه بچه هاش فقط ب فکرر انتقام از قاتل مادرشون باشن
تا اینکهه چانگ دوباره لینارو میبینه
دخترشون میسو واقعا بزرگ شده بود اما هیچکس از این قضیه با خبر نبود تا روزی ک
عموشون یواشکی بهشون همچیو ب کوک و جیمین گفت و خودشو گمو گور کرد
چانگ و لینا باز باهم ازدواج کردن اما چانگ بدون توجه ب رضایت بچه هاش همه کارو کرد و ب دروغ گفت ک مادرتون خوشحال میشه و از اینجا همچیی شروع شد
پایان ویو
بقیشم برای فردا واقعا خیلیی خیلیی ببخشید دیر شد این چند ماه واقعا سرم شلوغه برای عید و خریدو اینجور چیزا
لایکو کامنت فراموش نشه
لطفا لایکا بالا باشه من کلی زحمت میکشم برای فیکا
لاولییی بایی تا فلدااا
۳۵.۳k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.