فیک کوک(عشق پنهان)
فیک کوک(عشق پنهان)
پارت¹⁵
از زبان ا.ت:
مثل همیشه پاشدم نشستم رو تخت و با خودم گفتم: پامیشم..میخورم..میخوابم
همین..
خسته شدم دیگه.. نمیدونم باید چکار کنم
همش به خودم میگم: همچی درست میشه ولی دقیقا پشت سرش یه اتفاق جدید پیش میاد..خیلی خوب میشد اگه..یه بار میخوابیدم و دیگه بیدار نمی شدم:)..
اشکامو پاک کردم و گفتم: نه..اینجوری نمیشه..من فقط ۱۸ سالمه هنوز خیلی جوونم برای افسرده شدن..آره
تازه امروز یکم متفاوته..میرم مهمونی
رفتم دوش گرفتم و رفتم پایین به همه سلام کردم رفتم یکم کمک خاله مین کردم که میز رو بچینیم رفتم نشستم پشت میز که جونگکوک اومد سلام کوتاهی کردم..بخاطر دیشب یکم معذبم پیشش
خیلی خونسرد بهم گفت: راستی ا.ت..امروز بسته ت اومد
گفتم: بسته؟من که بسته م رو گرفتم
تو چشام زل زد و با لحن تهدید وارانه ای گفت: آره..ولی این دفعه من برات سفارش دادم..
نگاهم رو ازش گرفتم و بعد سر کشیدن لیوان شیرم رفتم تو آشپزخونه که تو شستن ظرفا کمک خاله مین کنم گناه داره
گفتم: خاله مین شما برو من ظرفا رو میشورم گفت: وای دخترم چقدر مهربونی
لبخندی زدم و رفت
چند دقیقه بعد عطر آشنایی وارد آشپزخونه شد..ای وای خودشه
سرشو گذاشت رو شونم و گفت: جوجه میدونی اذیت میشم نگاهم نمیکنی؟
همچنان ظرفها رو میشستم و پشتم بهش بود و گفتم: نگاهت که کردم.. اصلا نگاهت کنم که چی بشه
گفت: آها فهمیدم..بخاطر دیشب معذبی درسته؟
برگشتم سمتش و جوری گفتم: نه که کل عمارت شنید
گفت: باشه آروم باش
آروم و بچگونه گفتم: باشه..درسته..پیشت معذبم خوبه؟
گفت: تاحالا ندیدیم کسی پیش شوهرش معذب بشه..عجیبه
اینو که گفت دستاش روی کمر.م حلقه شد
گفتم: درسته که شوهرمی..ولی اجباری..یعنی من حتی شوهر خودمو بجز اسم و فامیل و سنش نمیشناسم..
گفت: خیلی مشتاقی بدونی جوجه؟
اینو در گوشم گفت و وقتی نفس هاش بهم خورد مورمور شدم
گفتم: ولم کن یکی میبینه یهو
گفت: ببینن.. اصن زنمی برای چی باید بترسم که یکی ببینه؟حالا خوبه دیشب جلوی جانگ مین و تهیونگ..
خواستم حرفشو قطع کنم که هول شدم حرفشو با گذاشته شدن ل.بام رو ل.باش قطع کردم
وقتی متوجه شدم چه گندی زدم اومدم ازش جدا بشم که جونگکوک نذاشت و همچنان به کارش ادامه میداد
چند آروم با مشتم به سی.نه ش زدم ولی انگار نه انگار...
#لیسا #جونگکوک #فیک #فیک_بی_تی_اس #بلک_پینک #بی_تی_اس
#lisa #jungkook #bts #black_pink
پارت¹⁵
از زبان ا.ت:
مثل همیشه پاشدم نشستم رو تخت و با خودم گفتم: پامیشم..میخورم..میخوابم
همین..
خسته شدم دیگه.. نمیدونم باید چکار کنم
همش به خودم میگم: همچی درست میشه ولی دقیقا پشت سرش یه اتفاق جدید پیش میاد..خیلی خوب میشد اگه..یه بار میخوابیدم و دیگه بیدار نمی شدم:)..
اشکامو پاک کردم و گفتم: نه..اینجوری نمیشه..من فقط ۱۸ سالمه هنوز خیلی جوونم برای افسرده شدن..آره
تازه امروز یکم متفاوته..میرم مهمونی
رفتم دوش گرفتم و رفتم پایین به همه سلام کردم رفتم یکم کمک خاله مین کردم که میز رو بچینیم رفتم نشستم پشت میز که جونگکوک اومد سلام کوتاهی کردم..بخاطر دیشب یکم معذبم پیشش
خیلی خونسرد بهم گفت: راستی ا.ت..امروز بسته ت اومد
گفتم: بسته؟من که بسته م رو گرفتم
تو چشام زل زد و با لحن تهدید وارانه ای گفت: آره..ولی این دفعه من برات سفارش دادم..
نگاهم رو ازش گرفتم و بعد سر کشیدن لیوان شیرم رفتم تو آشپزخونه که تو شستن ظرفا کمک خاله مین کنم گناه داره
گفتم: خاله مین شما برو من ظرفا رو میشورم گفت: وای دخترم چقدر مهربونی
لبخندی زدم و رفت
چند دقیقه بعد عطر آشنایی وارد آشپزخونه شد..ای وای خودشه
سرشو گذاشت رو شونم و گفت: جوجه میدونی اذیت میشم نگاهم نمیکنی؟
همچنان ظرفها رو میشستم و پشتم بهش بود و گفتم: نگاهت که کردم.. اصلا نگاهت کنم که چی بشه
گفت: آها فهمیدم..بخاطر دیشب معذبی درسته؟
برگشتم سمتش و جوری گفتم: نه که کل عمارت شنید
گفت: باشه آروم باش
آروم و بچگونه گفتم: باشه..درسته..پیشت معذبم خوبه؟
گفت: تاحالا ندیدیم کسی پیش شوهرش معذب بشه..عجیبه
اینو که گفت دستاش روی کمر.م حلقه شد
گفتم: درسته که شوهرمی..ولی اجباری..یعنی من حتی شوهر خودمو بجز اسم و فامیل و سنش نمیشناسم..
گفت: خیلی مشتاقی بدونی جوجه؟
اینو در گوشم گفت و وقتی نفس هاش بهم خورد مورمور شدم
گفتم: ولم کن یکی میبینه یهو
گفت: ببینن.. اصن زنمی برای چی باید بترسم که یکی ببینه؟حالا خوبه دیشب جلوی جانگ مین و تهیونگ..
خواستم حرفشو قطع کنم که هول شدم حرفشو با گذاشته شدن ل.بام رو ل.باش قطع کردم
وقتی متوجه شدم چه گندی زدم اومدم ازش جدا بشم که جونگکوک نذاشت و همچنان به کارش ادامه میداد
چند آروم با مشتم به سی.نه ش زدم ولی انگار نه انگار...
#لیسا #جونگکوک #فیک #فیک_بی_تی_اس #بلک_پینک #بی_تی_اس
#lisa #jungkook #bts #black_pink
۶.۲k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.