آوای دروغین
آوای دروغین
part12
هی خدا من الان شاش دارم چه غلطی کنم
یاد سرویس عمومی آپارتمان افتادم
سریع یه کت انداختم روی لباسم و از خونه خارج شدم بعد انجام دادن کارای مربوطه به خونه برگشتم
جیهوپ:عه اومدی کجا رفته بودی
+رفته بودم سرویس عمومی آپارتمان
جیهوپ:آهان...باش خب
رفتم اتاقم دراز کشیده بودم رو تخت که صدای در اومد گفتم بیا تو که در باز شد
و قامت...اِواا این که کوکه این اینجا چیکار میکنه
_سلام خوبی
صورتمو بی حس کردمو گفتم
+کاری داشتی
_میگم...امممم...چیزهه...چجوری بگم
انگار میخواست معذرت خواهی کنه ولی نمیتونست از بس که مغروره
یهو چشماشو بست و تند تند یه حرفایی زد که خودمم کامل نفهمیدم
_ببخشید ولی تقصیر خودتم بود من با جین بحثم شده بود و عصبانی بودم به خاطر همین اون حرفارو زدم
خب که اینطور پس بالاخره معذرت خواهی کرد
همینجوری نگاش میکردم
وقتی جوابی ازم نشنید چشاشو باز کرد و مظلوم نگام کرد
_میبخشیم؟
+اره
بعد یه نگاه بهم کرد و بدون هیچ حرفی خواست بره که صدای شکمم بلند شد
آیییی خاک بر سر من بدبخت که فقط بلدم سوتی بدم
برگشت یه نگاه بهم انداخت و رفت
وایییی آب شدم حالا چیکار کنم پاشدم برم یچی بخورم تا آبروم بیشتر از این نرفته
همینکه پامو از اتاق گذاشتم بیرون دیدم کوک داره همین طور که تلفن دستشه میاد طرفم
_چی میخوری میخایم غذا سفارش بدیم؟
+آممم...خب هرچی پسرا میخورن واسه منم سفارش بده
_ما مرغ میخوریم پس واسه تو هم مرغ سفارش بدم؟
+اره
منم رفتم پذیرایی همه جمع بودن نشستم
+واقعا ببخشید با اینکه منو استخدام کردید ولی هر روز از بیرون غذا سفارش میدید
تهیونگ:راستش ما اصلا نیازی به خدمتکار نداشتیم فقط به خاطر اصرار کمپانی که خدمتکار استخدام کنید تا راحت بتونید به تمرینا برسید پس میتونی راحت باشی و مارو مثل دوست ببینی
این چندمین بار بود که این حرفارو بهم میزدن
part12
هی خدا من الان شاش دارم چه غلطی کنم
یاد سرویس عمومی آپارتمان افتادم
سریع یه کت انداختم روی لباسم و از خونه خارج شدم بعد انجام دادن کارای مربوطه به خونه برگشتم
جیهوپ:عه اومدی کجا رفته بودی
+رفته بودم سرویس عمومی آپارتمان
جیهوپ:آهان...باش خب
رفتم اتاقم دراز کشیده بودم رو تخت که صدای در اومد گفتم بیا تو که در باز شد
و قامت...اِواا این که کوکه این اینجا چیکار میکنه
_سلام خوبی
صورتمو بی حس کردمو گفتم
+کاری داشتی
_میگم...امممم...چیزهه...چجوری بگم
انگار میخواست معذرت خواهی کنه ولی نمیتونست از بس که مغروره
یهو چشماشو بست و تند تند یه حرفایی زد که خودمم کامل نفهمیدم
_ببخشید ولی تقصیر خودتم بود من با جین بحثم شده بود و عصبانی بودم به خاطر همین اون حرفارو زدم
خب که اینطور پس بالاخره معذرت خواهی کرد
همینجوری نگاش میکردم
وقتی جوابی ازم نشنید چشاشو باز کرد و مظلوم نگام کرد
_میبخشیم؟
+اره
بعد یه نگاه بهم کرد و بدون هیچ حرفی خواست بره که صدای شکمم بلند شد
آیییی خاک بر سر من بدبخت که فقط بلدم سوتی بدم
برگشت یه نگاه بهم انداخت و رفت
وایییی آب شدم حالا چیکار کنم پاشدم برم یچی بخورم تا آبروم بیشتر از این نرفته
همینکه پامو از اتاق گذاشتم بیرون دیدم کوک داره همین طور که تلفن دستشه میاد طرفم
_چی میخوری میخایم غذا سفارش بدیم؟
+آممم...خب هرچی پسرا میخورن واسه منم سفارش بده
_ما مرغ میخوریم پس واسه تو هم مرغ سفارش بدم؟
+اره
منم رفتم پذیرایی همه جمع بودن نشستم
+واقعا ببخشید با اینکه منو استخدام کردید ولی هر روز از بیرون غذا سفارش میدید
تهیونگ:راستش ما اصلا نیازی به خدمتکار نداشتیم فقط به خاطر اصرار کمپانی که خدمتکار استخدام کنید تا راحت بتونید به تمرینا برسید پس میتونی راحت باشی و مارو مثل دوست ببینی
این چندمین بار بود که این حرفارو بهم میزدن
۳.۶k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.