اسم داستان:نحس پارت:۱
هر روز تکراری تر از دیروزه ما فقط نفس میکشیم درحالی که حتی نفس کشیدن مون هم برای بقیه آزار دهنده هست .
_ نه نه نه نه امروز نه ، من هیچی ندیدم من هیچی ندیدم
نا عدالتی محضه من که انتخاب نکردم به عنوان چی به دنیا بیام !
_ ازت متنفرم لعنتی
چرا آخه از من متنفری ؟ من فقط از جلوت رد شدم
چقدر دلم میخواد منم سرش
داد بزنم و بهش بگم که هر چیزی که سرش میاد به خاطر وجود من نیست به خاطر بی عرضه گی خودشه
_ میو
ولی اونا نمیفهمن که من چی میگم !
خیلی جاها از این که خودتونو جای بقیه بزارید و زود قضاوت نکنید حرف میزنند
ولی چرا فکر میکنید فقط باید خودتونو جای آدم ها بزارید؟
تاحالا شده فکر کنید کسی وجود داره که هر روز وقتی تو خیابون راه میره همه تمام بدبختی هاشون رو تقصیر اون میندازن؟
همه ها همه!
من میشناسم اون منم !!!
همین همه این که از من متنفرن عاشق بقیه هم نوع های من هستن و براشون قش و ضعف میرن.
فکر نمیکنم تاحالا فهمیده باشید من کی هستم چون هیچ وقت فکر نمیکنید وقتی همه مشکلات زندگیتون رو تقصیر گربه سیاه از همه جا بی خبر نیندازد اون چه حسی داره .
اصلا خودتون رو بزارید جای اون و ببینید میتونید همچین شرایطی رو تحمل کنید؟ قطعا نه چون من هر روز میبینم که یه گربه وقتی از پارک رپ میشه همه آدم ها پشت سرش میگن «چه نازه»«چقدر خوشگله»«وای میخوام بخورمش»
ولی پشت سر که چه عرض کنم قبل از ورودم اصلا میرن یا به شکلی خودشون رو از من دور میکنن .
من فقط چند بار تو عمرم حسی که وقتی یه انسان نازت میکنه رو چشیدم .
من گربه سیاه حتی بین هم نوع هام هم محبوب نیستم .
من توی یه کارتن زندگی میکنم که کنار مغازه خیاطی هرازچندگاهی پیرمرد صاحب مغازه برام یکم غذا میاره اون تنها کسیه که تو این دنیا از من متنفر نیست...
_ میوووووووووو
گشتی دور و بر مغازه زدم اولین باره که میبینم این موقع از روز بسته است .
ها داره میاد .
به محض رسیدنش رفتم پیشش و خودم رو به پاش مالیدن ، مثل همیشه خم شد و لبخند نازم کرد.
صدای چند تا مزاحم ارامشمون رو بهم زد
_ نه نه نه نه امروز نه ، من هیچی ندیدم من هیچی ندیدم
نا عدالتی محضه من که انتخاب نکردم به عنوان چی به دنیا بیام !
_ ازت متنفرم لعنتی
چرا آخه از من متنفری ؟ من فقط از جلوت رد شدم
چقدر دلم میخواد منم سرش
داد بزنم و بهش بگم که هر چیزی که سرش میاد به خاطر وجود من نیست به خاطر بی عرضه گی خودشه
_ میو
ولی اونا نمیفهمن که من چی میگم !
خیلی جاها از این که خودتونو جای بقیه بزارید و زود قضاوت نکنید حرف میزنند
ولی چرا فکر میکنید فقط باید خودتونو جای آدم ها بزارید؟
تاحالا شده فکر کنید کسی وجود داره که هر روز وقتی تو خیابون راه میره همه تمام بدبختی هاشون رو تقصیر اون میندازن؟
همه ها همه!
من میشناسم اون منم !!!
همین همه این که از من متنفرن عاشق بقیه هم نوع های من هستن و براشون قش و ضعف میرن.
فکر نمیکنم تاحالا فهمیده باشید من کی هستم چون هیچ وقت فکر نمیکنید وقتی همه مشکلات زندگیتون رو تقصیر گربه سیاه از همه جا بی خبر نیندازد اون چه حسی داره .
اصلا خودتون رو بزارید جای اون و ببینید میتونید همچین شرایطی رو تحمل کنید؟ قطعا نه چون من هر روز میبینم که یه گربه وقتی از پارک رپ میشه همه آدم ها پشت سرش میگن «چه نازه»«چقدر خوشگله»«وای میخوام بخورمش»
ولی پشت سر که چه عرض کنم قبل از ورودم اصلا میرن یا به شکلی خودشون رو از من دور میکنن .
من فقط چند بار تو عمرم حسی که وقتی یه انسان نازت میکنه رو چشیدم .
من گربه سیاه حتی بین هم نوع هام هم محبوب نیستم .
من توی یه کارتن زندگی میکنم که کنار مغازه خیاطی هرازچندگاهی پیرمرد صاحب مغازه برام یکم غذا میاره اون تنها کسیه که تو این دنیا از من متنفر نیست...
_ میوووووووووو
گشتی دور و بر مغازه زدم اولین باره که میبینم این موقع از روز بسته است .
ها داره میاد .
به محض رسیدنش رفتم پیشش و خودم رو به پاش مالیدن ، مثل همیشه خم شد و لبخند نازم کرد.
صدای چند تا مزاحم ارامشمون رو بهم زد
۳.۳k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.