پارت ۶ :مدرسه من
پدر ته رو (پ.ت نشون میدم)
پ.ت : خوب دخترم دیشب خوب خوابیدین
یون سو : منظورتون چیه آقای کیم
ته: به بابام گفتم که تو دوست دخترمی و فکر میکنه که ما دیشب باهم خوابیدیم(آروم)
یون سو : چی چی داری میگی دیوونه شدی (آروم )
ادمین : از خداتم باشه 😂
ته :بعدا بهت میگم
یون سو : صبحانه رو خوردیم که من فورا رفتم اتاق ته که باهاش حرف بزنم
یون سو :آقای کیم داری چیکار میکنی چرا منو دوست دخترت معرفی میکنی
ته: بابام میگفت تو باید ازدواج کنی منم تو رو دوست دخترم معرفی کردم این چند مدت نقش بازی کن خوب؟
یون سو : باشه ولی شرط داره
ته: بگو میشنوم
یون سو : تو مدرسه واسم قلدری نکنی
ته: همین؟ قبول
یون سو : من میرم خونه خودم
ته: بیا برسونمت
یون سو : چون پاهام درد میکرد گفتم باشه
تو ماشین سکوت سنگینی بود بعد رسیدیم من پیاده شدم و اومدم خونه رفتم تکالیو انجام دادم چون فردا مدرسه داریم و رفتم رو تخت ولو شدم و خوابیدم
ویو ته: یون سو رو رسوندم و خودمم اومدم خونه و گرفتم خوابیدم
ویو سوآ : اون شبو یادم نمیاد اما یادم میاد یه پسری منو بغل کرد و آورد خونه خب حالا هر چی برم یه رامن درست کنم بوخورم گشنمه بعد بخوابم
ویو یون سو : صبح از خواب بیدار شدم شکمم درد میکرد وای خاک بر سرم پر.یود شدم رفتم کارای لازمو کردم و فرمم پوشیدم یه آرایش کیوت کردم و رفتم مدرسه
ته: رفتم کلاس فقط یون سو تو کلاس بود داشت درس میخوند نور آفتاب به صورتش میخورد چقدر این دختر خوشگله رفتم کنارش و پرسیدم خانم لی
یون سو : بله آقای کیم (مسخره طور)
ته :دلت تنبیه میخواد
یون سو : ببینم چیکار میکنی آره ( مسخره طور)
ته : اینو گفتم به وقتش عزیزم (چشمک)
یون سو : از طرفی ترسیدم ازطرفی خجالت کشیدم
ته : دیدم لپاش قرمز شده
گفتم دیدی بیب چقدر حرارتی هستی اینو گفتم و رفتم پیش کوک
کوک : داشتم تو راهرو راه میرفتم چی یه دختره افتاد روم جوری که ۱سانت صورتمون فاصله داشت زود بلند شد دیدم سوآه گفتم به به خانم سوآ
سوآ : بلند شدم گفتم آقای جئون ببخشید عمدی نبود
گفت :بیا پشت بوم کارت دارم
اینو گفت و رفت منم ترس داشتم چون من میدونستم اون مافیا هستش و الان منو میکشه رفتم بالا دیدم ایستاده بهم زل میزنه با ترس رفتم جلو و گفتم : آآ..قا.ی ج.ئون (با لکنت)
کوک : رفتم جلو و دستامو دور کمرش حلقه کردم و صورتمو نزدیکش کردم و گفتم :............
خماریییییییییی
منتظر پارت بعد باشید فعلا😊👋👋
پ.ت : خوب دخترم دیشب خوب خوابیدین
یون سو : منظورتون چیه آقای کیم
ته: به بابام گفتم که تو دوست دخترمی و فکر میکنه که ما دیشب باهم خوابیدیم(آروم)
یون سو : چی چی داری میگی دیوونه شدی (آروم )
ادمین : از خداتم باشه 😂
ته :بعدا بهت میگم
یون سو : صبحانه رو خوردیم که من فورا رفتم اتاق ته که باهاش حرف بزنم
یون سو :آقای کیم داری چیکار میکنی چرا منو دوست دخترت معرفی میکنی
ته: بابام میگفت تو باید ازدواج کنی منم تو رو دوست دخترم معرفی کردم این چند مدت نقش بازی کن خوب؟
یون سو : باشه ولی شرط داره
ته: بگو میشنوم
یون سو : تو مدرسه واسم قلدری نکنی
ته: همین؟ قبول
یون سو : من میرم خونه خودم
ته: بیا برسونمت
یون سو : چون پاهام درد میکرد گفتم باشه
تو ماشین سکوت سنگینی بود بعد رسیدیم من پیاده شدم و اومدم خونه رفتم تکالیو انجام دادم چون فردا مدرسه داریم و رفتم رو تخت ولو شدم و خوابیدم
ویو ته: یون سو رو رسوندم و خودمم اومدم خونه و گرفتم خوابیدم
ویو سوآ : اون شبو یادم نمیاد اما یادم میاد یه پسری منو بغل کرد و آورد خونه خب حالا هر چی برم یه رامن درست کنم بوخورم گشنمه بعد بخوابم
ویو یون سو : صبح از خواب بیدار شدم شکمم درد میکرد وای خاک بر سرم پر.یود شدم رفتم کارای لازمو کردم و فرمم پوشیدم یه آرایش کیوت کردم و رفتم مدرسه
ته: رفتم کلاس فقط یون سو تو کلاس بود داشت درس میخوند نور آفتاب به صورتش میخورد چقدر این دختر خوشگله رفتم کنارش و پرسیدم خانم لی
یون سو : بله آقای کیم (مسخره طور)
ته :دلت تنبیه میخواد
یون سو : ببینم چیکار میکنی آره ( مسخره طور)
ته : اینو گفتم به وقتش عزیزم (چشمک)
یون سو : از طرفی ترسیدم ازطرفی خجالت کشیدم
ته : دیدم لپاش قرمز شده
گفتم دیدی بیب چقدر حرارتی هستی اینو گفتم و رفتم پیش کوک
کوک : داشتم تو راهرو راه میرفتم چی یه دختره افتاد روم جوری که ۱سانت صورتمون فاصله داشت زود بلند شد دیدم سوآه گفتم به به خانم سوآ
سوآ : بلند شدم گفتم آقای جئون ببخشید عمدی نبود
گفت :بیا پشت بوم کارت دارم
اینو گفت و رفت منم ترس داشتم چون من میدونستم اون مافیا هستش و الان منو میکشه رفتم بالا دیدم ایستاده بهم زل میزنه با ترس رفتم جلو و گفتم : آآ..قا.ی ج.ئون (با لکنت)
کوک : رفتم جلو و دستامو دور کمرش حلقه کردم و صورتمو نزدیکش کردم و گفتم :............
خماریییییییییی
منتظر پارت بعد باشید فعلا😊👋👋
۳۴۲
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.